من و خواهر شوهرم محل کارمون یکیه و نزدیکه در حد ۵ دقیقه پیاده
ولی اون با من حرف نمیزنه و قهره البته منم قهرم باهاش بعد قبلا به شوهرم میگفتم بیا منو برسون میگفت ۵ دقیقه راهه خودت برو چون اون دیرتر میره سر کار شوهرم امروز نمیخواست بره سر کار ولی میخواست پاشه منو ببره چون هوا یخورده سرد بود یهو دیدم عجله عجله لباس پوشید و گفت بمون تا برگردم نگو میخواست بره خواعرشو برسونه منم یکم منتظر شدم دیدم برنگشت صبحانه نخورده پاشدم رفتم بین راه داشت برمیگشت منو دید هر چی گفت سوار شو سوار نشدم گفتم برو به اولویت هات برس خیلی ناراحت شدم چون خواهرش بیخودی با من قهره ولی این با ماشینی که نصف پولش مال منه میره اونو میرسونه بیشتر هم ازین ناراحت شدم که قبلا به من میگفت خودت برو ۵ دقیقه راهه ولی هول شد رفت خواهرشو برسونه
آخرش بزور سوار شدم بعدشم رفتم سر کار هر چقدر زنگ زد گفت برات صبحانه بیارم قبول نکردم گفتم برا خواهرت ببر