امشب یه غمی اومد رو دلم، که تمام غم های دیگه ام را فراموش کردم.
انقدررر حالم بده که حتی نمیتونم بهش فکر کنم.
خلاصه بگم...
یه بجه یتیم تو فامیل داریم، فرزند خوانده است، الان باباش سالهاست بعد فوت مامانش ازدواج نکرد و خودش تنها این بچه را بزرگ کرد، الان یه مشت از خدا بیخبر اومدن بچه را معرفی کردن تحویل بهزیستی دادن و میخوان از باباش جداش کنند.
بمیرم برای دل باباش، خدا میدونه چقدر این بجه را دوست داره و من میدونم جونش ب جونش و نفسش به نفسش بنده.
وای خدا لعنتشون کنه
یعنی چی معرفی کردن
کاش نخونده بودم
اگر صلاحیت داره،قانونی نیست
چطور ممکنه تکن مالی نداره یا معتاد غیر این نمیشه
عه وااای آخه چرا؟ولی حتما راهی هست که دوباره سرپرستیش رو به عهده بگیره
یعنی از بس خانم خدابیامرز را دوست داشت دیگه نتونست ازدواج کنه.
خدا ازشون نگذره.
تو رو خدا برای دل این پدر و بچه، خوگصا پدر دعا کنید.
بمیرم براش، تا صبح دوام بیاره خیلیه.
پدره مشکلی داره؟
خصوصا
اگر پدر مشکل حادی (اعتیاد، مشکل روانی، اخلاقی...) نداشته باشه، همچین چیزی قانونی نیست.
خدا فقط منم که درکش میکنم منم پسرم نمیدونم کجاست خستم خسته
بخدا همه جوره مرد خوبیه، مومن اهل نماز و روزه، خدا ترس، واسه این بچه از جونش مایه گذاشته، هممممه جوره به فکرش خوراک پوشاک بهترین کلاسا مدرسه.
خیر نبینن الهی.
الهی ب حق این شبای عزیز خدا سزای آن کسی که این شر را درست کرد را بده.
قلبم داره از جا کنده میشه.
هی حواسمو پرت میکنم پیرم بقیه تاپیک ها را میخونم یکم حواسم پرت شه.
داغووووونم، ناااابودم، نااااااابوووووود
ببخشید بچه دختره؟
