احساس میکنم هیچ مردی لیاقت دلسوزی نداره اما خب دست خودم نیست همه ازش سو استفاده میکنن چون شوهرم بی نهایییییت مهربونه اصلأ و ابدأ کینه هیچکس رو ب دل نمیگیره امروز یکی بهش بدی کنه فرداش میبخشش الانم سر شبی گفت من خسته شدم دارم خرج همه رو این وسط میدم اخه با باباش کارشون با هم دیگس و هرچی کار میکنن تو ی کارت دست پدر مادرشه بیشتر کار رو دوش شوهرمه و حتی ول میکنه چند هفته چند هفته میرع شهرستان پدرشوهرم مادرشوهرمم برمیداره پولای شوهرمو میده ب اون داداشه یا اون خواهر منم دیدم اینجوریه تا میتونم ب بهونه های مختلف از شوعرم پول میگیرم و پس انداز میکنم و دارم میبینم شوهرم زیر بار این فشار دارع له میشه مثلأ نمیتونه ب من بگه ن نمیدم نمیتونه از اوناهم حساب کتابشو جدا کنه چون خب از اول اینجوری بودن الانم همش ی ساله عروسی کردیم