دخترام و هدفم
من اونموقع ها تازه۲۵سالم شده بود دانشگام تموم شده بود طرحمو رفته بودم منتظر استخدامی
ولی این آقا منو در حد خودش نمیدید چون یه مقدار پوستم سبزه س اونم سفید دوس داشت میرف دنبال چت و اینا
دخترموتازه باردار بودم فهمیدم خیلی حالم بد بود تمام سعیمو کردم که نزارم خیانت کنه جداشه از اون زنه ولی میگف عاشقشه میخواد بگیرتش یادم نمیره عید قربان بود شوهرم صبح زود از شیراز اومد از روی بطری آب معدنی ش فهمیدم و روز بعدش عکسا زنه تو گوشیش بود
ولی آزمون استخدامی قبول شدم اعتماد بنفسم رف بالا برا خودم بیشتر ارزش قایل شدم و الان خیلی خودمو دوووس دارم