سلام ۴ ساله ازدواج کردم مستاجرم و با دوتا بچه شیر بشیر خرج و مخارج ها بالاس شوهرم نمیتونه هم پول مستاجر بده هم بچه ها خیلی خرجمون سنگینه مجبور شد شوهرم نصف خونه مادرشو برداره بسازه بشینم تا ۱۰ سال تو این مدت هم میخواد جدا یجارو بسازه بجای پول مستاجر توی زمینش بریزه بسازه و ی روزایی ما جنگ و دعوا داریم کلا من دو هفته با شوهرم ب هر قیمتی بود خوب تا کردم و اون هم خوب بود دیگ دیروز ی حرفایی پیش اومد ک نتونستم سکوت کنم و چیزی نگم یخورده بحثمون شد منم زدم زیر گریه و سرش داد زدم ما هنوز خونه مادرش بناییش کامل نشده و کلی کار داره با این وجود بهم گفت من گفتمبدم میاد تو خونه داد بزنی گفتم من هیچوقت بیخود داد نمیزنم اونم دوباره گفت لابد بریم خونه مادرم اوجام میخوای مخ خانوادمو بخوری اعصاب اونارو خورد کنی دلم شکست چون من هیچوقت با این حال ک شبانه روز بچه هاکلی اذیتم میکنن و مریضی اعصاب گرفتم از دستشون با این حال من ن الکی داد میزنم ن اعصاب خوردی میکنم و گفتم من امینطورم مخالفت میکردم از اینکه خونه مادرشو بسازه و نمیخواستم ولی مجبور شدیم و هنوز نرفته بیخودی طرف اونارو میگیره من خیلی خواستم باهاش خوب باشم خودش اعصابمو خورد میکنه بدشم تازه یچیزی ازم طلبکار میشه و خودش خیلی موقع ها داد میزنه کارش هم توی بنگاه و پیجش ک کلی از من عکس و استوری داشته و بیوگرافیش اسم من بود حالا همرو پاک کرده و برا ماشین گذاشته و دیدم چقدر دختر فالوش کرده و اونم همینطور تمام و انفالو کردم میگ برا کارمه پیج کاریش کردم اصلا هم کاریشون ندارم ولی من غیرتم قبول نمیکنه حتی پیج دختر هم داشته باشه از اونور پیج منو تو گوشیش اورده بالا گاهی اوقات میره سرک میکشه ببینه منو مردی کسی فالو نکنه ولی از خودشو ب هیچ عنوان نمیزنه و از منو میگ باید پیجت تو گوشیم باشه من مردی نیسم ک تو سوا برا خودت پیج داشته باشی ببخشید خیلی طولانی شد و تمام بحث رو قاطی کردم چون خیلی دلم پره