باشوهرم دو هفته پیش انقدر گریه کردم که حالم بد شد بعد اون حالش بد شد و قلبش گرفت چون حال من بد شده بوده 🤦🏻♀️😶
با کل خانواده شوهرم اونا یا من دعوا کردن تهمت هرزگی زدن شوهرمم چون میشناخت منو هم خودش هم منو قطع رابطه کرد از بس گفتن پسرمونو چیر خور کرده ک سمت ما نمیاد بعد سه ماه ک عید بود فرستادمش بره اشتی اما الان سه ساله منو نمیزاره میگ دور باشی بهتری اونا میگن من باید برم ب پاشون بیوفتم شوهرم میگ غلط کردن مگ چیت از خواهرام کمتره اجازه نمیدم بی ارزشت کنن
منم دیگ هم با خودشون هم با جاریام قطع رابطه کاملم جایی جاری هامو ببینم در حد سلام و بس
چون خونه ی ما کرجه و خونه مادرشوهرمینا رامسر.
ما هم اصالتا مال رامسریم ولی چهل سال پیش بابا مامانم اومدن کرج.
شوهرمم کارش رامسره و نمیتونست یک ماه باد کرج و سر کار نره خب.
البته ده روز طول کشید تا خونه اجاره کردیم ولی بیست روز هم طول کشید تا مستاجره بره و من از کرج وسایلمو بیارم.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز