دیدم همه تو خیابونا و بیرون از خونه ها منتظریم، و میدونیم قراره آقا بیاد همه با خوشحالی آسمونو نگاه میکردن،،،
و ناگهان یه لحظه یه چیزی مثل ستاره دنباله دار رد شد و نور شدید و آقا از اسمون اومد رو زمین، و دقیقا همون لحظه ولی دنیا فهمیدن ایشون تشریف آوردن...
و آقا دونه دونه میرفت خونه های مردم مشکلشونو حل میکرد
وقتی نوبت ما شد، اومدن وارد خونه شدن، و رفتن تو اون اتاقی که از همه ساده تر بود نشستن و ما همه از شدت هیجان رو پا بند نبودیم، که دیدم آقا اسم منو صدازدن، و منو برادر و یکی از خواهرام رفتیم در محضرشون، ایستادیم
و من انگار داشتم از تموم غصه ها و عذاب هایی که تحمل کرده بودیم براشون میگفتم و همه شو کامل گوش میدادن، و با همین گوش دادنشون انگار میدونستیم دیگه مشکلاتمون حل شد، حتی آخربار گفتن فلان جا خودتم مقصر بودی، پس ناراحت نباش....
و بلند شدن رفتن🩵☘️
چهره شونو کامل دیدیدم
چشمای درشت که زیرش کبود شده و کاملا مشهود بود 😭
صورتشون کمی کشیده بود بینی کشیده و لباهای مبارکشون نازک نبود
لباس سبز تیره پوشیده بودن، یه شال سبز رو سر مبارکشون انداخته بودن،،،
دقیقا همه چیشون یادمه درحالیکه بقیه خوابهام یادم میره
بهم گفتن خوابتو به کسی نگو، اما من میگم چون خودمم دچارشک شده بودم، و حالا با تمام وجود به باور رسیدم
همیشه جمعه ها دعای فرج میخوندم، پروفایلم تو مجازی اکثرا اللهم عجل لولیک الفرج بود و هست، و این باعث شد بر سرم منت بزارم بیان به خوابم .
البته نمیدونم علتش اینا بود یا چی...