این برادرشوهر ما چسیده اس به زنش .هر مهمونی میریم زیر بغل زنش نشسته
هرکس نشناسه فکر میککه اینا چقدر عاشق و معشوقن
اما دستش برا من که رو شده و ننه اش که میشناسش که دختر خالشو میخواسته
نمیدونم جاریم خودشو میزنه به اون راه یا نمیدونه من که چیزی بهش نگفتم چون قصدم پاشوندن زندگی اینا نیست اونم باوجود یا بچه
امد برادرشوهرم رو بارها دیدم اشاره میده به دختر خاله یا پنهانی هی نمک میریرن واسه هم
یا خونه مادرشوهرم مهمونی باشه جاریم نیوده باشا برادرشوهرم همش ریخته با این دختره حرف میزنه دل و قلوه میگیرن
اونوقت مادرشوهرم هم خبر داره و هیچ تذکری نمیده بهش