سلام اول از همه بگم بجان مادرم همه حرفام راسته حوصله کارآگاه بازی ندارم امشب دوست داشتم با کسی حرف بزنم از بس تو خودم ریختم داغون شدم. من با شوهرم دوست بودم و ازدواج کردیم همون دوران دوستی برادر شوهرم رو یکبار دیدم و وقتی عقد کردیم هوامو خیلی داشت و همیشه طرف من بود حتی برام کادو هم میخرید اما من هیچ وقت باهاش صمیمی نشدم چون اون مجرد بود از شوهرمم بزرگتر بود معذب بودم و دوست نداشتم اینقد بهم نزدیک بشه همیشه هم گله میکرد که تو کی میخوای بفهمی عضوی از خانواده ما شدی و تعارف و کنار بزاری.
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
استارتر تجربه ی مشابه تو رو نداشتم اما همین ک خودنگه داری کردی و نزاشتی به مراحل بدتر برسه خیلی تحسی ...
مرسی عزیزم.بخدا من اگه به شوهرم میگفتم حرفمو باور نمیکرد چون برادرش خیلی بهمون کمک میکرد شوهرم فکر میکرد تهمت زدم که خونه جدا برام بگیره . حتی چندین بار غیر مستقیم میگفتم وقتی تو نیستی برادرت خیلی سعی میکنه باهام شوخی کنه شوهرمم میگفت خجالت بکش ما بی خانواده نیستیم دیگه اومدی عضوی از خانواده ما شدی برادرمم باهات شوخی کنه باید اینطور فکر کنی
شما توی محل کار سرلخت و بی حجاب بودی ک رئیس شرکت بهتون نظرداشته؟!
ن من کاملا چادری ام اتفاقا ولی چون دیدم ریسم نیتش چیز دیگه اییه راحت پشت پا زدم ب پیشرفتم ،اسی هم وقتی دید آبرو و ایمانش مورد خطره میتونست حجابش رعایت کنه تا اون پسره تحریک نشهک ب سمتش بیاد لااقل
اره دیر انجام داده و مقصرشم خودشه ک هی پر و بال داده ب دلستان
نه من مقصر نمیدونمش چون آدم تجربه نداره و اینقدر این اتفاق ها تلخه و دردناک که ذهنش نمیتونسته درست تصمیم بگیره ، لازمه یکی کنارت باشه تا پشتت باشه بهت بگه دلگرمت کنه که اره اینجوری کن اینکار درسته و راهنماییش کنه ، شاید مادری نداشته باشه که باهاش راحت باشه و مشکلت رو بگی اونم راهنماییت کنه ، شاید به زور بعد قهر همون خانواده تو رو بفرستن سر زندگی!