اونموقع سنم کم بود شوهرم عقل الانو نداشت رفیق باز و بی مسئولیت بود.برادرشوهرمم یه حرفایی عاشقانه میزد هرکی دیگه بود زود خام میشد اما خدا بهم کمک کرد من هیچوقت تسلیم برادرش نشدم . و تصمیم جدی گرفتم وقهر کردم خونه بابام که خونه مستقل میخوام . شوهرمم رهن نداشت. خانوادم بهم کمک کردن خونه کوچیکی رهن کردیم. قیافه برادرش دیدنی بود تا لحظه آخر میخواست شوهرم پشیمون کنه .
اسی تا نرفتم برادرشوهرمو نکشتم بقیشو بگوووووو
من یه آقا رو میشناسم که با یه زن مطلقه رابطه داشت ،چون زنه با دخترش مستاجر اینا بودن تو یه خونه ی کوچولو که تو حیاط اقاهه بود،ولی الان عروسشه 😅پسر مجردش باهاش ازدواج کرد
مثل رمانا شده
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
37 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
40 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز