2777
2789
به نظرم کلا نباید دیگه عشقای قدیمی همو ببینن...شما که میدونستی ماجرا رو باید اون شب یه برنامه می‌چید ...

دقیقا من این کار رو کردم...دیشب امدن شهرما..من شوهرمو شام دعوت کردم خونمون.برای نهار هم رفتیم بیرون ولی مادرشوهرم زنگ زد گفت پسردایی هات میگن پس فلانی کجاست و هی زنگ زنگ...واقعا دوست نداشتم برم ولی خب خلاف میلم رفتم دیگه

میشه برای حل شدن مشکلم یه صلوات بفرستید؟اگر فرستادی لایک کن تامنم برات بفرستم دوست خوب من 

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سر اختلاف خانواده ها و اون موقع ها شوهر من جدی نبوده برای ازدواج

عزیزدلم مردی که دختری رو بخاد هرکار میکنه برای داشتنش

اگه اون خانوم عشق واقعیش بود الان اون زنش بود 

این فقط یه جور هوس یا واکنش احساسیه به کسی که الان حس میکنه دستش بهش نمیرسه! یه مدت با شما باشه با شما به آرامش برسه دیگه فکرشم نمیره سمت اون

خیالت راحت بعد مدتی پاک میشه از ذهنش

باید کنار بیای باهاش نباید زن کسی میشدی که اعتراف کرده یکی دیگه رو دوست داره

فکر نمیکردم اینطوری باشه چون خودم یه ازدواج ناموفق داشتم و واقعا خاطراتم با اون رو فراموش کردم...فکر میکردم این هم اینطوری باشه

میشه برای حل شدن مشکلم یه صلوات بفرستید؟اگر فرستادی لایک کن تامنم برات بفرستم دوست خوب من 

پیشنهاد من اینه ک تا میتونی سیاستت رو بالا ببر

اصلن و ابدا نزار شوهرت دختره رو ببینه و باهاش تنها شه

راجبش صحبت نکن اصلن

و ذهن شوهرت رو درگیر نکن 

بجاش روی رابطه تون کار کن...

رمز گوشی شوهرت رو هم داشته باش و اصلن نزار پرایوسی داشته باشه... البته نه علنی ولی خیلی ریز حواست باشه...

شوهرت کجاس ک خونه نبس و بهت پیام داده؟ نزار شب ها بدون تو جایی باشه... الکی بگو میترسم و دلتنگ میشم... خلاصه حواست باشه... راجبش هم اصلنننن حرفی نزن... تیکه هم ننداز... سیاست های زنانه روهم یاد بگیز

باخودت فک کن ببین ازچه راهی ازچه لوندی یاشیطنتی یاهرراهی دیگه میتونی به خودت وابستش کنی


داداش منم عاشق یه دختره بود بینهایت به قدری دوسش داشت ک بدون اون  نمیتونست نفس بکشه  اما نمیدونم چه اتفاقی افتاد که کم کم خودش ازش دلسرد شد  ولی بازهم همیشه توجه وزیر زیرکی نگاش میکرد انگار بازم میخاست همونو    تااینکه براش نامزد کردیم باورت میشه کم کم عاشق نامزدش شد به قدری میگفت بدون نامزدم نمیتونم نفس بکشم الانم دوتابچه دارن وهنوزم زنشو دوست داره 

میدونی نمی خوام سر حرفو باز کنم ناراحت میشی فقط توجه نکن

سعی میکنم ولی واقعا سختمه....اصلا فکرشو نمیکردم بخواد این موضوع بره رو مخم


میشه برای حل شدن مشکلم یه صلوات بفرستید؟اگر فرستادی لایک کن تامنم برات بفرستم دوست خوب من 
دقیقا من این کار رو کردم...دیشب امدن شهرما..من شوهرمو شام دعوت کردم خونمون.برای نهار هم رفتیم بیرون ...

مادر شوهرت نباید زنگ میزد...

خب اونا طبیعیه حال کسی ک نیست رو بپرسن ولی من مطمئنم اونا هم دلشون نمیخواست واقعا شوهرت رو ببینن. فقط یه حالی پرسیدن محض ادب... 

مادر شوهرت خیلی کار بدی کرده 

عزیزم نمی‌گم طلاق بگیر چون راه های زیادی هم جز طلاق وجود داره 

و اینکه نمیخوام اشتباهی راهنماییت کنم 

فقط میخوام بگم با زبون خوش به شوهرت بگو : عزیزم من می‌خوام اخلاقیات همو بیشتر بشناسیم و برای اینکه بینمون مشکلی ایجاد نشه یه مشاور بریم 

منم وقت رزرو میکنم منتظرم تو هم تا آخر هفته تایم آزاد داشته باشی تا آخر هفته بریم مشاور 

و اینکه یکمی سرد رفتار کن تا متوجه بشه از رفتارش ناراحتی 

به نظر من از یک مشاور خوب و کاربلد تو این زمینه کمک بگیرید.

هر دو در حضور مشاور صحبت کنید. 



همسر شما باید واقعا ببینه آیا آمادگی این ازدواج رو داره یا نه؟

قرار نیست شما خودت رو اذیت کنی. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز