من ۳ ماهه نامزدم با ی اقایی ۴ سال بزرگتر از خودم خودم ۲۵ ساله ام
بخاطر ی سری مسائل ک من بابتش ناراحت و عصبی بودم و ی اخلاقی ک داره اونم اینکه مثلا سوزنش گیر میکنه رو ی بحثی مثلا گذشته ی من ازدواج قبلم و...بحث ک میاد بالا بعد ب من میگه مگه قرار نبود بحث گذشته روپیش بکشی!
میگم خودت میگی فلانی فلان حرفو زده منو مجبور میکنی راجبش توضیح بدم خب ...
دیگ چندبار همچین بحثیو داشتیم تا اینکه خلاصه من عصبی شدم گریه م گرفت ...
ینی یکی دو روزی بود ک بشدت عصبی بودم ...منتظر ی اشاره بودم ک بترکم...و روز قبلشم واقعا حرفای بدی بهش پیامک کرده بودم حتی فحشم داده بودم
دعوامون ک شروع شد ..
من با کف پام زدم ب سینه ش ...ن محکما یجوری ک از خودم دورش کنم...
چهره ش یهو ب طرز عجیبی متعجب شد و بغض مانند ..منم گریه م بیشتر شد...رفتم سمت اشپزخونه ...
باز دنبالم اومد و بی محلی ...کردم بهش یهو بهم حمله کرد صورتمو محکم فشار میداد و پرتم میکرد...
میگفت پاتو ب من میزنی اره...
این گاز لعنتیو خاموش کن
اصلا دیوونه شده بود دیوووونه
کلیدای گازو شکست مشت زد تو دیوار دیوار میخاست بترکه...
جای انگشتاش فرو رفت تو دیوار...
یهو کمربندشو کشید التماس کردم نزنه...نزد ب من زد ب تخت...
در نهایت میتونم بگم فقط صورتمو فشار داد و پرتم کرد..ولی اسیب جدی ب من نزد...
درباره جزییات زندگیمم..اینطوریه ک خونه مال منه...با وسایلاش...
ولی چون کار ندارم...تمام خرج خونه با ایشونه...برام وسایلی ک ندارمم میخره..گفته ماهی ی تیکه میخره!تا الان ک خیلی چیزا برام گرفته از گلدون و عروسک گرفته تا میزناهار خوری و ...
غذا و هوسونه هامو خرید واسه خونه رو ک تماما انجام میده و من خیلی راضیم از زندگیم واقعا خوشبختم باهاش...
ولی اخرای دعوا متوجه شدم ک میگه اصلا کلید این خونه کو...کجاست...بده من کلیدو...من با همون حالت گریه ک منو میکوبید ب درو دیوار کلیدو برداشتم دادم بهش و بغلش کردم...
اونم اروم شد ..شروع کرد گریه کردن.. ک من خانوم خودمو میخوام من ...من همون ک بودیو میخام...دو روزه منو بی محل میکنی..باهام حرف نمیزنی همش هوف هوف میکنی تا حرف میزنم ..من عشق خودمو میخوام من خسته شدم....
کل دعوا ب کنار و حس کردم اشتباه کردم وقتی مخارج خونه رو دادم ب عهده ش ...کلید رو بهش ندادم و متاسفانه حس مرد بودنش خیلی سر این موضوع تخریب شده بود..
نمیخاستم تا زمان عروسی اینکارو کنم ...چون همیشه اینجا نیست بخاطر سرویس کارش...باید خونه مامانش باشه اکثرا میمونه و همون ۵ صب میره
حالا نمیدونم مقصر منم با حرفا و لگدی ک زدم مردونگشیو بردم زیر سوال و قدرت نمایی کرد یا اینکه کلا اینجوریه...
یا تو تولد دوستمون من از همکلاسی سابقم ک ی پسر بود سوال کردم ..یهو دست منو گرفت کشید بیرون...محکم فشار میداد!!
یا سر گرم گرفتن با دیگرانم ی شب خیلی سرم داد زد )البته تو حال عادی نبود تو این ۲ مورد
و فقط همین مورد اخیر تو حال عادی اتفاق افتاد!