خانما من خیلی پول نیاز بودم
بعد پدرم همیشه میگفت نه ندارم یا اگر میداد با منت
در حالی که من همیشه کمک دست و قانع بودم😭😭
دیشب رفتم خونه پدرم بخدا کل صندلی های عقب پر پلاستیک بود کلی خرید زن بابام کرده بود تا اینجاش شاید بگید بتونه ولی خانواده زن بابامم بودن خواهراش مادرش بچه های خواهرش برای همشون خرید کرده بود از جیب خودش
بابامم یکم خودش عصبانی شده بود مثل اینکه بدون اطلاع چنین کاری کرده بود ولی بازم بقران مجید یه عروسک تو باکس طلایی گرفته بود برای بچه ی خواهرش من تو زندگیم اینجور ندیده بودم بقران کور شم دروغ بگم ادکلن گرفته بود خودشم میترسید بگه چند گرفته
همشون هم از ایران مال و ... خریده بود پلاستیکاش مال مجتمع های تجاری گرون و بزرگ بودن
و بعد پدرم هیچی بهش نگفت باورتون میشه؟؟
اصلا نوش جونش
پدرم تا حالا برای من یک گوشواره نگرفته ببینید دیشب چی دیدم رو کابینت
یعنی یک شب رفتم با خاک یکسان شدم برگشتم
بخدا ما بچه هاشیم دلش نمیاد برای ما خرج کنه
بعد زنش اینقدر ازش واسه فامیلش و خودش میکشه براش مهم نیست
خدا وکیلی شما از باباتون ۵ تومن بخواید بگه ندارم بعد اینقدر برای فامیل زنش بریز بپاش کنه
نگید پول خودشه من اینقدر بدبختی و حسرت نکشیدم مادر من دکتر نمیرفت تا این پولها جمع شه که این خانم اینقدر بریز و بپاش کنه رواست من دختر بابامم یه گوشواره تو گوشم نبوده باشه بعد بابام زنش دوتا دستش پر النگو و گوشواره اینقدر سنگین داره مجبوره هی در بیاره
تازه بازم رفته طلا گرفته
من به عنوان دختر مجرد بابام حقی ندارم ؟؟