سلام
من و این اقا تو بیمارستان همو دیدیم ایشون کارد درمانن و منم شاغل
شمارم موقعی که داشتم مامانم بستری میکردم برداشتن و همشهری از اب دراومدیم همون موقع
بعد پیام داد به من برا حال مادرم
منم خیلی رسمی جواب دادم و ایشون گفتن ی چیز میگم و قبل معذرت خواست
گفتم خیلی قیافتنون ه دل میشینه و اروم و خونسرد هستین و گفت خیلی هم شیرین هستی و جهره پاکی دارین
بعد بهشون گفتم لطفا پیام ندیدن و من اهل روابط . نیستم
و خیلی وقتا هم جوابش تدادم
تا چند شب پیش پبام داد وگفت من چهار سال علاقه به یکی داشتم و عاسقش شدم و فلان . حتی گفت رفتم خواستگاری و ....
واقعا نمیدونم فازش چیه
من ۳ سال ازش کوچیکترم گ
.گفت فک نکنم حالا حالا ازدواج کنم چون دختر هم سن و سالم نیست و ادم کوچیکتر از خودمم باورمون بهم نمیخوره