موضوع ازین قراره که من تا خودم زنگ بزنم .دعوت کنم.محل بدم اونا خوبنکافیه اون وسطا سرم شلوغ باشه درگیر بچه و زندگی شم مثلا دو هفته ایی نباشم و یا اصلا منتظر باشم اونا یه حرکتی کنن دعوت کنن یا زنگ بزنن.ولی اصلا اینکارو نمیکنن
بعد یه سوال من از اول عقدم یه چهار پنج سالی تمام مناسبتها مثلا روز مادر. روز معلم و تولد واس مادرشوهرم تولد میگرفتم
کلی ام ذوق میکرد.بعد برا من نه کادو میخرید نه هیچی.این دوسال آخر من دیگه اینکارو نکردم اونم حتی دیگه همون تبریک ساده ام بهم نگفت
علت کارش چیه اخه فازشون چیه
من حسم میگه حسودیم خواهرشوهرم هست شاید نمیزاره
و شایدم خود مادرشوهرم جنسش خرابه.
مثلا اللن چند روزه شوهرم ماموریته یه زنگ نزد پاشو با بچه یه نهار بیا
خیلی یجوریه.میدونین مثل سراب میمونه ظاهرش فک میکنه خیلی مهربون بعد گول میخوری بهش نزدیک میشی سرده
بعد من جوگیر میشم کلی محبت میکنم میبینم اون عکس العملی نشون نمیده
یا بارها شده زنشون زدم الان عصره چرا نشستین تو خونه پاشین بیاین خونه ما و...میان سریع
ولی من اصلا تو این هشت سالی یادم نمیاد مادرشوهرم حتی اگه بدونه تنهام زنگ بزنه بگه عروس پاشو بیا.
حالا همه اینا به کنار
من زایمان که کرده بودم این چه جوری روش میشد دست خالی بیاد نه برا من نه بچه هیچی نگرفت
بعد میدونست من ناراحت میشم میدید هرکی میاد دیدنم دستش یه کادو هست ولی اون برو خودش نمیآورد
اللن این طبیعیه که من دیگه سرد شدم؟
در ضمن کلی تا الان باهامون اومده سفر و بیرون و تفریح و ....و دیگه قرار از امسال قطعش کنم
چون تا الان هیجا منو نبردن حتی ازشون خواسته بودم عصرا میرین پیاده جایی منم زنگ بزنین انگار ن انگار.یا آنقدر دوتایی میرن مشهد یبار ب من تعارف نزدن
درصورتی من خیلی جاها بردمشون