یکی از فامیلامون کع آقا بوده
واسه یه آزمون استخدامی میره مشهد،اولین بار بوده که میرفته.
اونجا تاکسی میگیره،آدرس میده میگه منو ببرید اونجا.
میگه منو به هزار کوچه پس کوچه بردن بجز جایی که آدرس داده بودم.
تلاششون این بود که مخ منو بزنن وارد یه خونه بشم تا برفرض اون خونه رو بهم اجاره بدن.
میگه ولی رفتارشون اونقد مشکوک و ترسناک بود که مطمعن بودم اون خونه دره پیت و دور افتاده که یه زن خیلی ۹اق با یه کارد بزرگ تو حیاطش بود،یه قصابی واسه ادمای مسافر و نا آشنا بوده.
میگه در های صندلی عقب که نشسته بودم هم هیچکدوم دسته نداشتن.
تنها زرنگی که کرده بود این بود که بهشون گفته قبول من میام خونه رو اجاره میکنم فقط بریم فلان جا یکار کوچیک دارم.
وقتی برمیگردن داخل شهر،اتفاقی اون ادما از جلو دانشگاه پسره رد میشن و دیگه مجبور میشن پیاده ش کنن.
و اینجوری قسر در میره.