دوتا زایمان طبیعی داشتم اولیو از شب ساعت 9 و نیم رفتم تا فردا ظهرش که زایمان کردم شوهرم مونده بود وقتی هم از زایشگاه به بخش رفتم شوهرم کنارم بود دومی هم از صبح ساعت6 رفتم تا 3 بعدظهر، شوهرم باید میرفت سرکار ساعتای 12 ظهر اومده بود البته مامانم در زایشگاه بود اینم وقتی بردنم بخش شوهرم با گل و شیرینی اونحا بود
نظراتو خوندم با خودم فکر کردم اگه شوهرم نبود چی.... چه حسی داشتم.... قطعا عقده و کینه و حسرت توی دلم جمع میشد......مطمئنم همیشه سرکوفتش میزدم اخرم بعد یه دعوای حسابی که روح و روان خودمو بچه هامو از بین میبرد بخاطر همچین موضوعی جدا میشدیم از قدیما گفتن خدا خرو شناخت که بهش شاخ نداد حکایت منه...
استارتر عزیز من مطمئنم تو قوی تر ازین حرفایی که بخوای اعصاب خودتو خراب تر کنی. اینم بدون تموم افکترت اثر مسنقیم روی شیرت و کولیک فرزند دلبندت داره پس سعی کن اروم باشی