یه کفش برا دخترم خریده بودم براش کوچیک بود. رفتم دادم پس و یه شمار بزرگ تر برداشتم. خونه پذرشوهرم بودم. جاریم تا کفشو دید گفت کوچیک نیس؟ منم با اطمینان که یه شماره بزرگ تر خریدم گفتم نه. فک میکنین چی شد؟ دخترم کفشو پوشید و براش تنگ بود.
نتیجه گیری: هیچ وقت خونه تون نزدیک خونه پدرشوهرتون نباشه.در جریان تمام جزییات زندگی تون قرار میگیرن.
مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.
امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.
الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه.
یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید.
به نظرم اتفاق بدی نبوده حالا کوچیک بوده دیگه بیخیال
دیگه اومدم خونه به شوهرم گفتم که هیچوقت نمی تونم با این که کنار خونه پدرت هستم کنار بیام. اونم عصبانی شد گفت مگه چیکارت کردن. اذیتت کردن. مزاحمت شدن و...
اگه خیلی اذیتی میتونی بری.دیگه بیشتر اعصابم ریخت به هم.
