سلام من سال ۸۰ اینطورا یه رمان فارسی خوندم اسم شخصیت هاش و کتابش یادم نیست موضوعش هم در باره یه دختری که پدر مادرش خدمتکار یه خانواده ان که تو خونه باغ زندگی میکنن وکنار حیاط خونه ایناست بعد دختر خیلی خوشگلی بوذه که از بچگی یا پسر صاحبخونه هم بازی بودن بعدش پسر رو تو دوران نوجوونی میفرست خارج برای تحصیل وقتی که بر میگرده با دیدن دختره دوباره عاشقش میشه ولی خیلی ادم مغروری بوده و بعد از کش مکش های طولانی بالاخره با هم ازدواج میکننودر نهایت دختره استینش گیر میکنه به اتیش زیر قابلمه و انیش میگیره و میکیره و پسره هم دیوونه میشه میشه اسمش و بهم بگشن؟