اومدیم مسافرت مثلا ماه عسل حساب میشه بعد دوسال منو آورد شیراز . اومدیم مبل بخریم. تو هتل دعوامون شد سر یچیز الکی
پدر مادرم خیلی سال پیش هم جدا شدن می‌دونه من حساسم رو این قضیه و حرف مردم بعد تو دعوا امروز برا بار اول گفت من هرچی باشه خونه پدرم بزرگ شدم مثل تو خونه مردم بزرگ نشدم
منظورش از خونه مردم خونه پدربزرگم هست یعنی بابایه مامانم که با ناز نعمت بزرگ شدم خودشم می‌دونه واسه همین آمد خواستگاریم
الان مهربونم شده ولی ظاهری
دلم شکست چیکارکنم توروخدا بیاین
اگه همین الان نقره داغش نکنی تا آخرش هی میکوبه تو سرت
شعورش کمه کاری نمیش کرد
هیچی فقط میدونم اگ خیلی رو ای موضوع حساسی خیلی سفت سخت باهاش برخورد کن
بگو درسته خونه ی بابات بزرگ شدی ولی کسی نبوده تربیتت کنه پس عملا بی کس و کار بزرگ شدی
منم دلیلی نداره برای آدمی مثله تو چیزی و توضیح بدم
همینکه از سرت زیادم بسه هفت پشتته
من بودم میگفتم کاش تو خونه ی مردم بزرگ میشدی ولی شعور یاد میگرفتی ..
منم جدا شدم فکرشم میکنم یه روزی دخترم ازدواج کنه همسرش همچین حرفی بهش بزنه و به گوشم برسه تیکه بزرگه دامادم گوشش خواهد بود 🙂
باید الان قاطع برخورد کنی وگرنه باز تکرار میکنه
بگو بهش که ناراحت شدی. حتما بگو حالا هرجوری که خودت میدونی. باید بدونه حرفش خیلی زشت بوده
قهر کن شما بیا منزل ما
عزیزم زخم زبون زدت خیلی بدجنسه ...تو هم بگرد دنبال نقطه ضعفش بکوب تو سرش تا دهنش بسته بشه
وای من بودم عمرا دیگه مثل قبل نمیشد برام هیچوقت
از چشمم میفتاد مثل چی
خیلی حرفش زشت بود
چه بیشعوره
تو هم نقطه ضعفشو به روش بیار 😏
بگو هرجا بزرگ شدم لیاقت تو بیشتر نبوده وگرنه الان پیش من نبودی
