رفتیم دم پنجره دیدم یه پسر هیکلی یه چاقو دستشه داره هوار میکشه و میزنه به ماشینا یه خانم و یه دختر بچه هم کنارش بودن و هی التماسش میکردن که آرومش کنن
نگو اینا خونه یکی مهمون بود مشروب میخورن دعواشون میشه از تو خود خونه شروع میکنه به زدن و شکستن همه چی تا میاد بیرون
تو کوچه و خیابون هم همینطوری که میرفته پیاده با پشت چاقو شیشه ماشینارو میشکسته و میزده به بدنه ماشینا
کلی ماشینو داغون کرده
همه ریخته بودن بیرون
ماشین منم بود ولی خسارت زیادی ندید
دلم برای استرسی که اون زن و اون دختر بچه کشید میسوزه
این مشروب کوفتی چیه آخه