ما ترکا به مردایی مثل دایی شما می گیم آغزیم مای.
نه می تونن درست حرف بزنن نه حرف درستی می زنن نه می تونن زندگیشونو جمع کنن
خودتون بریدگوشمالی اون مربی بدین
متاسفانه توشهرماهم چندنفربامربیشون روهم ریختن وزندگیشون نابودشده
منو شوهرم رفته بودیم خونه مادرشوهرم اینا
(یه شهر دیگس خونشون)
بعد مامانم اینا هم شهر بابابزرگم اینا کار داشتن اونجا بودن
بابام و خواهر کوچیکم مونده بودن خونه
بعد بابام رفته بود سرکار خواهرمم گذاشته بود خونه داییم اینا
خواهرم ۱۳ سالشه
قسم میخورد تعریف میکرد میگف آبجی زندایی انقد سردایی داد میکشید..بهش گف برو لباسارو پهن کن بالکن بعد وقتی دایی رفت بالکن زندایی در بالکنو قفل کرد
بعد زندایی گف انقد میمونی اونجا تا آدم شی
میگه بچه هاش هم عین خیالشون نبود میگفتن بابا حقشه بمونه اونجا
خواهرم قسم میخورد میگف من بخاطر دایی بغض کردم
فک کنین جلو خواهر من که ۱۳ سالشه اینکارو میکردن
بعد میگه ساعت ۱۰ ونیم شد بابای منم رفته بوده خونه داییم اینا بعد وقتی پرسیده پس دایی کجاست میگه زندایی به پسرش گف بره در بالکنو باز کنه بعد برگشته گفته فقط بخاطر آقای فلانی(بابای من) گذاشتم بیای بیرون😐
دایی شما شوهر کرده فکر کنم
