اصن دیگه زنداییم خونه پیداش نمیشه
همش بیرونه با ماشین
شوهرش هم که هیچییی بهش نمیگه
اون روزی میگه از دهن زن داییم دراومد که آقای فلانی گف فرمونو اینطوری بچرخونی بهتره
اقای فلانی؟اون آقا پارسال بهش اموزش رانندگی میداد چه دلیلی داره زنداییم هنوز بره به دیدنش؟
تازه همسایه ها اون آقارو جلو در داییم اینا دیده بودن که لاستیک ماشین آورده بوده برا زن داییم😐
مامانم خیلی اعصابش خورده..میگه تو محل آبرو نذاشته..هرکی منو میبینه میگه چرا زن داداشت همش بیرون وله
میگه ابرو خانوادمونو برده
ولی ما تو چیزای خصوصیشون نیستیم شاید اصن داییت یه خطایی کرده و اینجور شده
دست رو دست گذاشتید فردا روز خونه رو هم میزنه ب نام زنش میمونه تو کوچه ها
صداش بزنید با هاش حرف بزنید راه کار نشونش بدید کمکش کنید داییت چون زن ذلیله میتونید شماها هم ازین خاصیتش استفاده کنید و به نفع خودش عمل کنید
زنداییت فعلا شانس آورده ولی فکر نکنم عاقبت خوبی داشته باشه حتما به جایی تاوان پس میده
ماشین کوییک رو هم وام ازدواج خواهشو برداشت با طلاهای خودشو فروخت گفت ماشین برای منه
درحالی که طلاهاشو که داییم خریده..قسط وام هارو هم که داییم میده
دو روز پیش هم میخواستن وام بردارن باز زنداییم بره طلا بخره
حتا یه تومن هم نمیزاره پول بمونه تا مبادا داییم بره یه چیزی برای خودش بخره یا موهاشو بکاره
هرچقد فکر میکنم واقعا آدم تا این حد نمیتونه ساده و بی عرضه باشه..انگار زنداییم چیز خورش کرده😐
😖😖
اما خب چه زن چه مرد هرطور باشن ،طرف نباید سواستفاده کنه ،نباید خیانت کنه. شخصیت خودش چی؟ خانواده پدریش چی؟ مگه مرد فقط شوهره که بهش خیانت بشه یا نشه؟ پدر و برادر و یا فرزند آدم، اینا هم داغون میشن از زن خیانت کار .
والا شوهر من هرچی بخوام برام انجام میده اندازه توانش. دیگه معروفیم بین فامیل. همه میدونن شوهرم حاضره هرکاری برای من انجام بده. تمام اموالش به نام منه، به زور میزنه به اسمم،.اما خدا شاهده منم سعی میکنم بین جامعه و فامیل و دوست و آشنا سرشو بلند کنم.
شاید داییت قبلا به زنداییت خیانت کرده یا یه آتویی داده دست زنداییت وگرنه در این حد عادی نیس🤔
همیشه در مقابل یه ادم خوب یه ادم بد هست که از خوبی اون سو استفاده کنه
بعد اومده بود خونه ما بابام گفت من نمیتونم ضامن بشم سقفم پُره
داییم از ترس اینکه بره به زنش بگه بابلم نیومد ضامنشون بشه میترسید بره خونه😐
به بابام میگف حالا بیا بریم بانک ببینن میتونی یا نه
باب گف بخدا سقفم پُره نمیتونم
به زنت هم برو بگو رفتیم بانک زد تو سیستم دید نمیشه
بعد که زنش زنگ زد اینو گف زنداییم گف چرا داری دروغ میگی من رفتم بانک دیدم اونجا نیستی ماشینت هم هنوز کوچه خواهرت ایناس
ینی داییم از ترس داشت سکته میکرد انگاری که زنداییم قوله و ازش کتک میخوره😐
درحالی که مشخص بود زنداییم داشت یه دستی میزد تا ببینه داییم راس میگه یا نه
وای از زنداییم حالم داره بهم میخورههه
