یکی بود توی خوابگاه ایدی هم اتاقیش را توی گروه های دوست یابی گذاشت جون از دست هم اتاقیش خیلی عصبانی بود و هم اتاقیش هایش اذیت میکردن بعد سرپرست فهمید و سرپرست جوری تحقیرش کرد که سه شب صدای گزیه اش را شنیدم بعد اتلقش را عوض کرد دختره کلی عذرخواهی کرد و گفت عصبانی بودم سرپرست کلی بهم فحش داد حتی بهش گفت و مجبورش کرد حتی دمپایی های بقیه را جفت کنه و دختره دوستی نداشت سرپرست بهش گفت منم بودم باهات دوست نمیشدم بی عرضه