کلا ، قدیمی ها در یک دنیای دیگه زندگی می کردند . موضوع های جدید مثل عشق و ار.ضاع و .. در جهان اونها نبود.
دنیای قدیم ، دنیای وظایف بود ، دنیای جدید دنیای خیال و حق .
تو قدیم ، همه در حال کار کردن بودن ، یک آتش روشن کردن ، آب تهیه کردن ، غذا درست کردن و استحمام کردن ، روی هم رفته کل روز رو برای یک زن می گرفت . برای مردها هم که همشون کار یدی یعنی عملی داشتن ، همیشه کار می کردن ، فرصتی برای خیال پردازی نداشتن ،
فیلم نبود ، داستان نبود ، اوقات فراغت هم اگه بود ، می نشستن و صحبت می کردن.
کلا زندگی طوری بود که نمیدونستن کی اومدن و کی رفتن .
یک دختر و پسر تو ۱۵ سالگی و .. ازدواج می کردن و بلافاصله ، فرزند پشت فرزند ، و دیگه چه فرصتی بود برای تماشای فیلم و ..
البته اون زمان ها زندگی ها بسیار ساده بود و مثلا مثل الان نبود که یک فرزند از نوزادی تا سن بلوغ ، هزار تا نیاز داشته باشه ، لباس ، کلاس های مختلف ، ویتامین و .. مکمل ها و ..
بچه ها از شیرخوارگی که رها می شدند ، تو کوچه و برزن وقت می گذروندن و بلافاصله ازدواج و ادامه چرخه .
ولی نسل جدید ، یک نسل پر از نیازه . استانداردهای زندگی بسیار زیاد شدن ، تخیل به واسطه مشاهده زندگی های خیالی ، که علتش فیلمها ، روان شناس ها و .. هستن، زیاد شده .
ببینید ، دنیا ذاتا توان تامین اینها رو نداره ، مشکل از همین جا هست که ما یک دنیای فکری پیدا کردیم که با دنیای واقعی فرق داره .
خود موسیقی ، و تماشای صحنه عاشقانه یک فیلم و حتی کارتون و حتی فیلم های پ و ر . و غیره ، تصویر دست نیافتنی از زندگی، چه از باب حسی و ج.نسی و .. در ذهن درست کرده ، اینها نمیتونه تامین بشه ، کلا با ذات دنیا فرق داره ،
من مذهبی کلاسیک نیستم ، اما اگه مذهب رو نوعی تجربه در نظر بگیریم، چیزهایی که موجب میشن احساسات انسان ، به شدت تحریک بشن ، مثل موسیقی ، فیلم ، کتاب و .. همه موجب پیدایش تضادی بین زندگی روحی و خواسته های روحی انسان ، با توانایی جهان در تامین اونها شده ، ازدواج اونی نیست که در فیلم و کتاب میبینیم و در موسیقی ، در حس و حال اون میریم . یک چیز ساده هست و مرد و زن واقعی با مرد و زن فیلم و موسیقی فرق داره ، به ویژه که دنیا بازی های مختلف مثل مرگ و بیماری و .. داره که اگه رخ بده ، خیالات فرومیریزه .
بهتر بود در جهان ، متناسب با خودش قرار بگیریم و بدونیم کجا هستیم