2777
2789
عنوان

خیلی از وابستگی شوهرم به مادرش حالم بهم میخوره

| مشاهده متن کامل بحث + 22293 بازدید | 473 پست
کاش بقیه دست از سر زندگی من بردارن😔

عزیزم مشکل بقیه نیستن خود همسرته ، یعنی بقیه گفتن به مادرت فحش بده بقیه گفتن اگه حرفی بینتون شد نیاد برای آشتی ،بقبه گفتن اونقدر نسبت به زنت غرور داشته باش و کوچیکش کن اگگگرم به فرض گفته باشن پسری که ۳۰ سالشه و نمیتونه تشخیص بده که به حرف بقیه نباشه به دردزندگی نمیخوره... عزیزم حتمابایه مشاوره مشورت کن حتما

بچه ننه بودن و مستقل نبودن مرد آفت زندگیه مشترکه

منم ی خواستگار این مدلی داشتم چند جلسه که رفتیم بیرون مادرش دائم زنگ میزد یا پیام میداد استقلال مالی هم نداشت روابط گذشتش ام بخاطر مادرش که مداخله گر بود زیاد به هم خورده بود جواب منفی دادم و خودمو راحت کردم 

تازه پرو پرو میگفت مادر من بهترین تربیتو در مورد من داشته و حق دخالت و پیگیری داره و رفتارش طبیعیه


شما با همسرت منطقی و ملایم صحبت کن و اگه رفتارشون تغییر ندادن زیر نظر مشاور مسئله رو حل کنید 

اگر درست نشد با این مرد پیر میشی و لذتی از زندگی مشترک نمیبری 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

راستی بچه ها راه کار دادن که توهم به مادرت بحبت زیاد بکن تا حسودی کنه خواستم بگم دومادا نسبت به مادر. زن ها حساس نیستن نسبت به پدر زنا حسودن اوه خواستی اینکارو بکنی باید به پدرت محبت زیادی بکنی باباتو خیلی بزرگ گنی و خودتو وابستش نشونش بدی بگی من عاشق باباممو ازین حرفا

من نمیگم طلاق بگیر طلاق گزینه اخره

ولی باهمچین آدمی نمیشه زندگی کرد پیرت میکنه برید زیر ی سقف بدترمیشه ها بخدا داشتم نمونشو 

قبل اینکه عروسی کنی درستش کن نشد بنظرم وارد زندگی نشو باهاش

چه وضعشه یه چندماه نبودم سریع کاربریمو لغو کردن😒😒😒

من پدرشوهرمم بچه ننه بود یکی شبیه شوهرتو شاید یکی دودرجه شدید تر این رفتارایی که گفتی تو پدر شوهرم دیدم و شنیدم سر سفره صبحونه لقمه میگرفت برا ننش قربون صدقش میرفت لقمه میداد دستش یه وضع چندشی جوونیاشون مادرشوهرم تعریف میکرد میرفتیم مثلا بیرونی پارکی جایی شوهرشو ننش جلو جلو دیت تو دست میرفتن این سه تا بچه دلشت با بچه ها پشت سر میرفتن یا واسه همین جلوی ماشین نشستن میگفت شوهرم تا مامانش میومد میگف فلانی برو عقب مامانم بشینه میوفت اگهذشوهرم هیچی نمیگفت خودم میرفتم عقب ولی حرف اون باعث میشد بدم بیاد حسودی کنم من بچه ننه تر از پدر شوهرم ندیدم

اسی خواهش میکنم حرص نخور یکی میشی مث من....یعنی از شوهر من بچه ننه تر تو دنیا نبود ونیست...الان ۲ساله خوب که دقم داد بهتر شد....فکر یکسره مث لیلی مجنون بودن...هر وقت میرفتیم شهرستان ساک مادرش می بست به زور میآوردش خونه مون نزدیک یک ماه خودش به کوفتی مریضی میزد حتی بعضی شبها میرفت بغل ننه ش میخابید منم از درون خودخوری میکردم ....تا اینکه بعد ۱۲سال زندگی مشترک ۲ سال پیش مریضی بدی گرفتم تو بیمارستان با ۲ تا بچه کوچیک....شوهرم به شدت از گذشته ش پشیمونه ولی چه فایده بهترین سالهای زندگی مون کوفت کرد....همش ور دل ننه ش بود....پیرزن عفریته حالا که پسرش سرش به زندگیش دنبال علافی هاش نمیره اونروز به من میگه پسر مال مردمه...اینهمه زحمت بکش آخرش دختر مردم بیاد از تو بگیردش...منم حوصله نداشتم جوابش ندادم به شوهرمم چیزی نگفتم حوصله بحث دعوا دوباره ندارم....برای اینکه مث قبل دیگه ناز افاده هاش نمیکشه به قول معروف حناش دیگه رنگی نداره....تو هم بی خیال باش...اهمیت نده بلاخره سرش به سنگ میخوره....فکر کن پدرشوهرم سالم وسرحال تو خونه ش تنها می بود این همیشه خدا شال کلاه میکرد میاومد یک ماه تنگر انداختن....ما یه شهر دیگه زندگی میکنیم ۴ساعت فاصله داریم با اونا......برو مشاوره

شاید بگن مادرش درد زایمان وهزار جور کوفت ومرض کشیده باش ولی اینا همش حرفه دردهایی که من باشوهرم کشید ...

 مادرا درد زایمان کشیدن درست.. ولی بخاطر شوهر و حفظ زندگی خودشون بچه دار شدن. .ولی زن بخاطر همون شوهر بی محبت درد زایمان میکشه برا اینکه اونو پدر کنه.. مگه مادر شما دیگه درد زایمان نکشیده؟ فقط مادر شوهرا زاییدن؟

 خداشاهده مادرشوهرم و خانواده شوهرم توی همه کارا شوهرمو میندازن وسط انقد میندازنش به جون این و اون که همش گرفتار داستانیم

مادرا درد زایمان کشیدن درست.. ولی بخاطر شوهر و حفظ زندگی خودشون بچه دار شدن. .ولی زن بخاطر همون شوهر ...

یعنی تا مشکلی پیش بیاد علی علی بیا.. بقیه پسراش دارن زندگی خودشونو میکنن فقط ما گرفتار دردسرهاشونیم.. باهاشون نه بدم نه بی احترامی کردم ولی واقعا خستم همش حس میکنم نافش بریده نشده.. بخدا من بعد ازدواج اولویتمو برا همه چیز گذاشتم همسرم ولی انگار برا اون آخرین نفرم.. اصلا راهنمایی هامو گوش نمیکنه و همش سرش به سنگ میخوره تو اوج جوونی پیر شدم

حق داری واقعا سخته. من بودم به هم میردم آدمی هستم که به شدت باید فاصله مو با بقیه حفظ کنم و از وابستگی خوشم نمیاد. 

آدم که ازدواج میکنه باید اولویتش همسرش باشه اگر پدر مادرامون هم اولویت هاشون والدینشون بودن دبگه زندگی خانواده ای باقی نمی موند. 

شاید بگن مادرش درد زایمان وهزار جور کوفت ومرض کشیده باش ولی اینا همش حرفه دردهایی که من باشوهرم کشید ...

ببین من کاری با روابط شوهرت و مادرش ندارم فقط باید صبوری کنی خودتو حساس نشون ندی بعد چند سال بهتر میشه ولی 

بخاطر قسط شوهرت رفتی رستوران کار کردی واقعا کم عقلی کردی برای خودت ارزش قائل شو انقدر پادری نباش 

دلت را بتکان ٫اشتباهاتت وقتی افتاد روی زمین بگذار همانجا بماند فقط از لابه لای اشتباه هایت یک تجربه را بکش بیرون قاب کن و بزن به دیوار دلت ٫اشتباه کردن ،اشتباه نیست ٫در اشتباه ماندن اشتباه است 

ببین حساسش کنب بیشتر میره طرف مادرش ..بیا مهندسی معکوس رفتار کن ...مثلا بگو اخی چقد مامانت خوش قلب و دل رحمه که مدام نگرانته و میخواد احوالتو بپرسه من ادمای خوش قلبو دوس دارم ...یا وقتی به مادرش پول میده بگو افرین خدا به پسری که هواسش به مادرش باشه برکت مال میده ..وقتی اینجوری بگی و اونا مطمین بشن که تو حساسیت نداری خود به خود این وابستگی حدف میشه ..همیشه یادت بمونه این مقاومت هست که شرایط رو موندگار یا بدتر میکنه وقتی به پذیرش و تسلیم برسی خود به خود اون حالات ناپدید خواهد شد مطمئن باش...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

کمک لطفا

راضیه۰۰ | 12 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز