من یه همکار دارم دختره مهربونی هست خیلی دوسش دارم یه روز نبینمش افسرده میشم اونم خیلی هوامو داره و تمام راز هاشو بهم میگه😔حالا یه روز این دختره گفت یکی از پسرای اینجا هست یکیو میخواد میخام تو رو بهش معرفی کنم حالا این پسره رفته به همه گفته این دختره با من دوست شده با منه حالا من با همکارم سر سنگین شدم اینم همش گریه میکنه میگه تقصیر من بود من نمیدونستم پسره انقد اشغال هست همه همکارم میگن گناه داره شما دوست هستین ناراحته باهاش قهر نکن خودمم دلم گرفته از بس باهاش سر سنگین بودم یه جو دلگیری تو سر کارم پیش اومده چیکار کنم😔💔