چند ماهه ۲۱ ساله شدم
اصلا باورم نمیشه ۲۱ سال گذشت.... تا همین چند وقت پیش وقتی جایی میگفتم متولد ۸۲عم میخندیدن که هاها برو گودزیلا🥴
زندگی از سال ۹۸ به بعد روی خوش بمن نشون نداد🥲
شاید تنها قسمت خوبش تو این سال هاازدواج کردنم بود همین
خیلی سختیا کشیدم.شبایی و گذروندم که حس میکردم هیچوقت صبح نمیشن میمیرم نفسم بند میاد..ولی همشون گذشتن. درسته خیلییی سخت گذشت برام ولی باز من قوی تر و تخس تر شدم.تو این مدت خیلی از آدمای دورم و شناختم.. همین سختیا باعث شدن ذات واقعی آدمای دورم و بشناسم.البته اینم بگم بودن کسایی حتی تو همین سایت در حقم خواهری کردن کمکم کردن.گاهی وقتا خیره میشم به یه جایی و یهو به خودم میام میبینم چشام پر از اشکه . من هنوز زخمای قلبم خوب نشدن اونروزای سخت گذشتن و رفتن ولی هنوز دردام خوب نشدن انگار ته ته وجودم پر از حسرت و ای کاش هست..هچوقت یادم نمیره اونروزارو و آدمایی و که من و به اونروز انداختن یادم نمیره به جایی رسیده بودم جوری کم اورده بودم که تو مطب روانپزشک جلو اونهمه آدم نشسته بودم زار زار گریه میکردم. خواستم اینارو اینجا بنویسم دلم خالی شه و بمونه تا سال ها بعد نگاه کنم و فراموش نکنم چه روزایی و گذروندم در اخر به ایننتیجه رسیدم که زندگی همینه بی رحم و زور گو باید به سازش برقصیم همین🙂