من هميشه توي زندگيم سعي كردم انسان باشم اخلاق انساني رو رعايت كنم
حقي ضايع نكنم
كارام درست انجام بدم
هميشه كمك كردم
ولي اتفاقات بد توي زندگي خودم و اعضاي خانوادم خيلي بد ميافته نمي دونم چرا
ديگه خسته شدم بريدم
احساس ميكنم همه اين خوب بودنها اصلا الكيه
ب قدري تحت فشار روحي رواني هستم ك حد نداره
حالا يكي هم از دورتر منو ببينه مثلا توي محيط كار فكر ميكنه من ي زندگي عادي دارم و گاهي هم ك سر بعضي مسايل كاري عصباني ميشم فكر ميكنن بخاطر چالشهاي كار عصباني ام
خبر ندارن از زندگي من
از اينهمه نقاب زدن خسته شدم
دعا كنيد مشكلات منم حل بشه مشكلات خانوادم
هيچوقت نا اميد نميشدم اما الان حس ميكنم بريدم ديگه