چه شوهر خوبی داری
به نظرم دیگه از شوهرتون نخواهید براشون کاری انجام بدن، ،ببینید خودشون چه کار می کنند ،بلکه اینطوری به فکر بیفتن
و یکم تلاش کنند تا الان شاید فکر میکردن شوهر شما حمایتشون میکنه بی خیال بودن
من هیچوقت نخواستم همیشه هم گفتم هیچوقت کاری نکن براش چون میشناسی که بابام چجور آدمیه
بعدم اون صاحب خونه فامیل شوهرمه و شوهرم اونجارو اجاره کرده ازش،مجبوره تا وقتی اونا تخلیه کنن مثل یه مستاجر باشه و کرایه بده و پیش بده
بخدا از رو رفتم انقد به بابام زنگ زدم گفتم تخلیه کن اونم گفت باشه و دوباره همون اش و همون کاسه
به شوهرت بگو نه می خوام به خانواده ام خوبی کنی ،و نه حق داری به مادرم اینطوری حرف بزنی
به صاحب خونه پدرتون هم بگید اگر تونستن بقیه پول رو جور کنند که امسالم بشینند اگر نه مجبورشون کنید بلندشن ،پول پیش رو هم شوهرتون بگیره
پدر و مادرها شدن دردسر . به معنای درستش یعنی باعث سر درد و اعصاب خردی میشن . نه میشه تحملشون کرد نه میشه ناراحتی شونو دید نه میشه ازشون دور بود نه میشه بهشون دل خوش کرد . زنده شون دردسر و مرده شون مایه غم و غصه س . باید از دستشون برم تو کوه های مغولستان که هواپیما و هلی کوپتر هم اونجا حق پرواز ندارن تو غار زندگی کنم .
دقیقا کاش میشد کلا اسمشم از شناسنامه پاک میکردم،خجالت میکشم میگن دختر فلانی هستی؟؟؟
گاهی وقتا میگم شاید تو زندگی قبلیم یه جنایت کار بودم این وضع زندگی الانمه و دارم تاوان میدم بخاطر بابام که حتی اسم بابا هم حیفه روش گذاشت
خانواده ی بابام کلا یه شهر خیلی دورن که من نزدیک ۱۶ ساله ندیدمشون و باهاشون حرف نمیزنم،شوهرمم هربار میخواد یه عموهام زنگ بزنه بابام دعوا میندازه که زنگ نزن به اونا و فلان
خانواده ی مامانمم یه شهر نزدیکن،فقط دایی دارم که دوتاشونو پارسال شوهرم صدا کرد اومدن اینجا فقط گفتن حق با توعه!همین!
