از سر کار اومد ی سر ب مامانش اینا زد ( طبقه پایینن ما بالا) ی ظرف خورشت اورد اومد بالا موقع ناهارشون بود ، اومد نون ورداشت با سینی نشست بخوره گفتم برات غذا بزارم گف نمیخام همه رو خورد ی نگا ب من کرد گف میخوری برات بیارم ؟! گفتم اگ برات مهم بودم همونجا ب مامانت میگفتی اگ هست بی زحمت یکم واسه خانمم بکش میوردی گف چ میدونی ازین خورشتا میخوری ! ( تا حالا درست نکردم) گفتم خب میوردی نمیخوردم میزاشتم تو یخچال یا خودت میخوردی یهو گف هر کی خورشت میپزه دو کاسه باید بزارم بیارم؟؟! منم پا شدم اومدم تو اتاق ، ( راستش قبلش دعوامون شده بود مقصرم من بودم قول داد ببره بازار صبح بیدار شدیم بارون زده بود گف همه جا خیسه و تعطیله ی روز دیگه میریم منم قاطی کردم😔رف سر کار تلفن زد سرش داد زدم باهاش بد حرف زدم گوشیو قطع کردم میدونم کارام بچه گونس ولی از وقتی باردار شدم بخدا همش ی ریز گریه میکنم و سردرد دارم اینکه با خانوادم رفت و امدمو محدود کردم و خونواده شوهرمم بهم محل نمیدن و شوهرمم همش سرکاره و من همیشه تنهامم خیلی بهم فشار میاره از خونه متنفرم بعضی وقتا دعا میکنم کاش مریض بشم تو بیمارستان بستری شم از خونه بزنه بیرون😔تنهایی جایی نمیتونم برم لطفا نگید خودت برو ،درکل شوهرم اخلاقش باهام خوبه و هوامو داره ی پولی اومد دستش ی پولی هم گذاشت روش هفته پیش واسم طلا خرید