انگار کسی نمیدونه اینجا همه میهمانن بلاخره یه روزی با هر وضعیتی بارشو میزاره ومیره
خوبه حالا مرگ از هر چیزی نزدیکتر وبیشتر شده
ای کاش به خودمون بیایم
هر آدمی، چه پولدار و چه بیپول، چه زن و چه مرد، چه پیر و چه جوان ممکن است به بیشعوری مبتلا شود. نه باهوش بودن و نه کودن بودن، هیچکدام مانع از ابتلا به این عارضه نمیشوند. به عبارت دیگر، بیشعوری مرضی است که میتواند هر کسی را در هر زمانی، بدون هیچ هشداری، آلوده کند
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
خانومایی که میگن با خانواده همسرمون قطع ارتباط کردیم چطور همسرتون راضی شده؟ من به هیچ عنوان نمیزاره باهاشون قطع ارتباط کنم بااینکه بدی های خیلی زیادیم درحقم کردن.
خوب قهر کردنت فایده ای داشت چیزی رو زدن به نام تو یا نام شوهرت باید قبل از اونا دست به کار بشید بزنی ...
نه چیزی به اسمم نشد...حداقل فهمیدم با زندگی من دشمنن
دشمنامو شناختم...رفت و آمد نداریم،دوست،آشنا ،فامیل ،وقتی نرفتیم عروسی سرزنششون کردن.....من به همه گفتم چه بلایی سر من آوردن....تو مجالس دیگه اگه هم اونا هم ما دعوت باشیم جدا میشینیم....خواهر شوهرم از خجالتش اومد گفت دنیا چه ارزشی داره..که دشمنامونو خوشحال کنیم.و ی مجلسی بریم و جدا بشینیم.....منم گفتم اگه دنیا ارزش نداره چرا پدرو مادرت مالو اموال مارو زدن به اسم خودشون،؟مادر شوهرم گفت اینا دست ما امانته!!!منم گفتم امانت شوهر دست زنشه نه دست دیگران. کاری که شما کردین دزدیه،،،،حق الناسه.....ومنم واگذارتون کردم بخدا...ودیگه لال شدن
بخدا قبل ازدواج بامن هیچی نداشت فقط ۳ دنگ ماشین قراضه با پدرش شریک بود که اونم همیشه تعمیرگاه بود...من زن بساز بودم.من جمع کردم....من طلاهامو فروختم ماشینشو عوض کرد و کارکردو پیشرفت کرد....من قناعت کردم...من از خیلی چیزهاچشم پوشی کردم......واگذارشون کردم بخدا
خوب اونا بمیرن مال شما بین خواهر برادرا تقسیم میشه این خودش گناهه از طرفیم تا اخر عمر باید تو یه ساخ ...
آره حرفتون درسته....میگن تو مهریتو ببخش ما هم مالو اموالو بر گردونیم.....من از این شانسها ندارم که اینا بمیرن
شوهر من حمال بی مزده......صفر تا صددخرج زندگی پدر مادر ش از زمان مجردی تا به الان با شوهر منه....به هیچ عنوان نمیزارن مستقل بشیم...وهمچنان ما زجر میکشیم....به شوهرم گفتم در قبال مستقل شدن و اینکه تو دادگاه بنویسی و امضا کنی که دیگه بر نگردی اینجا..حاضرم مهریمو ببخشم...ولی اگه بعد چند سال دوباره برگشتی خود بخود مهریم بر گرده سر جاش
۱۰ میلیارد تریلی......۲ قطعه زمین دو کله حاشیه ی خیابان اصلی شهر....پولهای تو بانک....همه چیز
الهی برای پدر شوهرم زوال بیاد....اینارو اون جلوی پای شوهرم میزاره....شوهرم ،حمال بی مزد.....دهن بین..احمق ...فقط پدرش راضی باشه براش بسه.....پدر شوهرم هم شوهرمو شناخته خودشو به قلب درد میزنه...ادای تشنجیهارو در میاره...میگه من عمرم زیاد نیست....به معنای واقعی شوهر منو خر کرده....قشنگ سو استفاده میکنه....منم گفتم مردن حقه یکی زود،یکی دیر
بعد شما بگو من با ۴۶ سال سن...۲۱ ساله زندگی میکنم اونم با خوانواده ی شوهرتو ی ساختمون..۴ تا بچه دارم....خدایی به سرم میزنه برم طلاق بگیرم.؟؟؟؟!!!...به جان بچهام تواین ۲۱ سال زندگی کمتر از گل بهشون چیزی نگفتم....همیشه احترام گذاشتم...همیشه بله،چشم....اصلا به چشمم نمیومد که شوهرم خرجیشونو میده...میگفتم اشکال نداره خانوادشن....مگه آدم باید حتما مسجد بسازه که ثواب کنه..اینم یک نوع ثوابه..هر غذایی که درست میکردم،همیشه یک بشقاب پر براشون میبردم،چون پدر شوهرم دستپخت منو دوست داشت،اصلا کم کاری یا بی احترامی نکردم،برای مشکلی که براشون پیش اومد من ۳ تا از النگوهاموفروختم ...یک گردنی با زنجیر فروختم دادم بهشون تا مشکلشونودحل کنن...اونایی که سال ۸۲ ازدواج کردن میدونن که اونموقع وام ازدواج ۴۰۰ هزار تومن بود ۲۰۰ مال عروس۲۰۰ مال داماد.ما وسیله نگرفتیم این وامو دادیم پدر شوهرم رفت قسطهای عقب افتاده ی بانک کشاورزیشو داد...من بعنوان عروس چه کارها که براشون نکردم....برای همین خیلی دلم میسوزه....اونا نمیدونن اگه دنیارو هم بمن ببخشن امکان نداره بچهامو بی مادر یا بی پدر بزارم...اصلا به طلاق فکر نمیکنم چون دیگه مال خودم نیستم.من مطعلق به بچهامم