این دوستم خيلي خانم خوبیه خیلی
امروز رفتم پیشش تازه برگشته از مکه یه یکی
دوساعتی باهم حرف زدیم از لحاظ روحی حالش خیلی
بد بود میگفت دارم میمیرم از اینجا بدم میاد
منم گفتم چیمن چیشده؟؟؟ وای بچه ها نمیدونید
خیلی ناراحت بود اصلا چیمنی که من میشناختم نبود
یخدا فرق کرده بود خیلی
میگفت عاشق مدینه شدم از خودم بدم میاد
میگفت اونجا خیلی ادمای خوبین برخلاف گفته های مردم
میگفت مردم خودمون خیلی بدن خیلی دروغگون
وقتی میری اونجا میفهمی ما هیچمون درست نبوده...
از مراسم حج برام گفت از مکه از مدینه....
من ناراحتیو تو وجودشو با تک تک سلولهای بدنم حس
کردم انگاری عاشق شده و از معشوقش به زور
جداش کردن میفهمید چی میگم؟؟
کاشششش منم بتونم برم حج خیلی دلم میخاد