سلام وقت بخیر
خانما من دارم جدا میشم تو دوران عقدم گاهی وقتها مثل امروز حالم خیلی بد میشه
من فوق لیسانس دارم زمان ازدواج شاغل بودم شرایط خوبی داشتم با همسرم ازدواج سنتی کردیم بعد عقد متوجه دروغ هاش شدم مثلا روماتیسم شدید داشت و قند که حتی پشت پاش سیاه شده بود و من شوکه شدم چون قبل عقد پرسیدم بیماری خاصی نداری گفت نه اصلا و مشکلات حرکتی بخصوص برای دستهاش پیش میامد گند میزد به اعصابم و رفتارهای نامناسب انجام میدادم حس میکردم دروغ های بیشتری تو راه
بعد از یه مدت متوجه شدم ویلا که اجاره میده فاحشه به مسافرا معرفی میکنه و باهاشون تلفنی هم صحبت میکرد داشتم روانی میشدم هر روز بد اخلاقی هام بیشتر میشد مشروب میفروخت میامد دنبال باهم بریم شمال از اینجا تا شمال عق میزدم تهوع دارم میرسیدم میگفت صندوق پر عرق
ی بارم جلو چشم به مسافر مواد داد و من دیگه قاطی کردم بحث کردیم رفته به خانواده اش گفته بود کلا ادایی رفتارهاش دعوا داریم منم به خواهرش گفتم شما بودید ریلکس تشکر میکردید شوهرتون جلو چشتون مواد میده
مادرشم خیلی تو همه مسائل دخالت میکرد مدام میگفت برای پسرم چیکار کردی انگار من باید پول تو جیبی بهش میدادم ماهی یک تومان به منی که درآمد عالی داشتم بعد ازدواج سرکار نرفتم میداد روزی هزار بار میگفتن تو دنبال پولی
اما خودشون میگفتن طلا و خونه اتو بفروش بده
و جالب اونجاست اونا به من میگن اخلاقت بد باید جدا شید
پسره طرف اوناست خودش قبلا ی بار عقد کرده چند بار نامزد من ازدواج اولم نمیدونم چرا حالم اینقدر بد گاها شکر میکنم قبل عروسی متوجه شدم گاها میگم نکنه من بد رفتار کردم حالم خیلی بد امروز