2777
2789

 هربار میره خونه مادرش رفتارش تغییر میکنه ولی هرچی بهش میگم چیشده و چته میگه هیچی میگم چرا هربار میری اونجا بامن سرد میشی میگه ن بخاطر فلان اخلاق خودته اوایل به حرفش بها دادم و گفتم خب شاید واقعا از رفتارم دلخور شده ولی حالا یک ساله کارش همینه تا میره اونجا تغییر میکنه و میگه ن تقصیر اخلاق خودته حتی ی روز اونقدر باهام خوب بود شبش باهم شام رفتیم بیرون ولی برگشتنی رفت خونه مادرش تا لباساشو بیاره من ی سلام دادم و زودی برگشتم توماشین منتظرش نشستم تا بیاد وقتی اومد اخماش توهم بود و بازم با من سرد بود، امشبم رفت خونه مادرش اومده گیر میده به من و اخلاقش بازم همون شد اخرش طاقت نیوردم گفتم چ مرگته خانوادت چیکار میکنن که اینجوری میشی احمق نیستم میفهمم مقصر اونان بهم میگه تو رفتارت با خانوادم بده فکر میکنی متوجه نیستم احترام نمیزاری گفتم مگه چیکار کردم میگه مادرم مهمون داشت نرفتی کمکش ، اون شب اومدی تو خونه ولی دیدی داره ظرف میشوره نرفتی کمکش برای اینکه کار نکنی رفتی تو ماشین ، نزاشتی برای تولد بچه خواهرم اون گردنبنده رو بخرم ارزونه رو انتخاب کردی ( خودش نظر خاست منم گفتم ۴ گرم با ۵ گرم تفاوت خاصی نداره اخرم خودش گفت اون کمتره رو بخرم زیاد خرج نکنم) ، اومدی تو خونه با خواهرم موقع احوال پرسی دست ندادی و....منم گفتم اینا حرفای خودت نیست و حرفای مادرته برو بهش بگو من نوکرت نیستم و عروستم از این لحظه به بعدم تا اخرعمرت بدون به هیچ عنوان کار نمیکنم و وظیفه خودم نمیدونم هرچند همیشه کمک میکردم قدرنشناسا 😒 حالا قهر کرده پفیوز خان رفته خونه مادرش بنظرتون چیکار کنم بهش بفهمونم مادرش با چرت و پرت و دروغ داره پرش میکنه الان یک ساله بخاطر این رفتارا درست و حسابی بهم محبت نکرده حس میکنم خیلی تنهام دلم گرفته

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



ما نزدیک بودیم ،دم به دقیقه اونجا بود.اخر هفته ها به بهانه های مسخره، زنگ می‌زدن بره اونجا.فکر کنایه آخر هفته فرصت داشتیم باهم وقت بگذرونیم ،کلا نگهش می‌داشتن 

با هزار ذوق آشپزی میکردم ،زنگ میزدم ک ناهار حاضره مثلا ،میگفت منتظر من نباش ،خودت ناهار بخور ما اینحا میخوریم.خب آدم حسابی بگو منن بیام اونجا باهم بخوریم یا تو بیا خونه دیگه.تااینکه خونه رو دور کردیم یکم بهتر شد.

ما نزدیک بودیم ،دم به دقیقه اونجا بود.اخر هفته ها به بهانه های مسخره، زنگ می‌زدن بره اونجا.فکر کنایه ...

بعدم قبول ندارن مشکل از خانوادشه میگن حق با اوناس

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز