جلو فروشنده بهم میگه لباسی ک باز کردی و تا کن
فروشنده گفت نه نه نمیخاد خودم انجام میدم.
تو مترو صندلی بغلم خالی شد نیومد بشینه کنارم لج کرد وایساد . یه مرد توپول اومد کنارم نشست
تو خیابون یه سگ دیدم رفتم دستشو گرفتم.. دستشو کشید هولم داد گفت عهههه چکار میکنی مگ سگ ترس داره!!! یه مرده از کنارمون رد میشد گفت اشکال نداره
تو آسانسور بودیم شلوغ شد اضافه بار خورد بدون اینک ب من توجه کنه رفت بیرون... منم مجبور شدم برم بیرون چون اون رفت.لحنشو ک نگم من همیشه بهش میگم عزیزم عشقم جانم ولی اون انگار از من طلبکاره