کاش بخاطر اشکای من خدا مامانمو بهم برگردونه

انقد گریه کردم صورتم داره میسوزه .امروز رفتم بیمارستان پیش مامانم هرچی صداش زدم حتی تکونش دادم چشماشو یکم باز کرد حرف نزد سریع دوباره چشماشو بست .غذا نمیتونه بخوره یه لوله رد کردن از بینی به معده از اون غذا میخوره حالم خیلی بده من بی پناهم دیشب که مامانم نبود داداشم برداشته دوستشو با خودش آورده حالا دوستش کیه یکی آشغال تر از خودش . داداشمم معتاد .بابام زندان تورو خدا دعا کنید مامانمو خدا بهم برگردونه من سنم کمه بهش احتیاج دارم حالم خیلی بده تو مدرسه انقد گریه کردم تو بیمارستانم دست مامانمو گرفته بودم فقط گریه میکردم خیلی دعا کنید من کسی رو ندارم