باهاش اصلا حرف نمیزنم چون همش به شعورم توهین میکرد الان آرامش دارم که باهاش حرف نمیزنم همیشه ازم متنفر بود و تو رومم میگفت ازت متنفرم . تو همه غذاهاش روغن های حیوانی میریزه و من بشدت متنفرم از این جور غذاها بخاطر این که اذیتم کنه چون میدونه من از بوش هم عذاب میکشم همه غذاها رو برامون زهر مار کرده . خیلی اذیتم میکنه خدا رو خوش نمیاد. همش بهم فحش میداد دیگه باهاش حرف نمیزنم
واقعا نمیدونم به نظرتون از دستش چی کنم؟؟؟