سلام امشب اومدم خونه مامانم حالم خیلی بد بود رفتم تو اتاق استراحت کنم بعد خواهرم و شوهرش اومدن خواهرم اومد لباسای کار شوهرشو انداخت تو اتاق ک من بودم مامانمم پیشم بود بعد مامانم خواست لباسا را جمع کنه یهو دستش خورد ب پاکت سیگار شوهرش بعدش من خواهرمو صدا زدم بهش گفتم یهو رنگ باخت و گفت نه مال شوهرم نیست و رفت ب شوهرش یواشکی گفت حالا هر چی ب مامانم میگم ب ما چ خودش میدونسته شوهرش سیگار میکشه چرا تو داری دخالت میکنی متوجه نمیشه حالا هر چی میگم به روش نیار هی میگه چرا باید بهش بگم الانم گوشیشو برداشته پیام داده دیگه خونه من نیایید ب نظرتون من چیکار کنم ک روشون ب رو هم وانشه
امیدوارم خدا به تمام خواسته های دلتون نور امید بده و بهشون برسید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
میشه برای حاجت دلم ی صلوات بفرستی برام🥺🦋 دعای نی نی سایتیا خیلی مجربه برام ❤️ دعا درحق هم خیلی زودتر به اجابت میرسه اگه مشکلی داری خوشحال میشم که باخوندن حمد برای نیتت دعا کنم🥰🥰
این کارا واسه چی بود یه سیگار هم راحت نیس بکشه عجبا😑
|•یاسمنم•| |•پیوسته در تاریخ ساعتی فرا میرسد که در آن، آنکه جرئت کند و بگوید دو دوتا چهارتا میشود، مجازاتش مرگ است•| |•به تو چه کَس چه کند هرچه کند کَس به تو چه•||•از دور ریختن قواعدی که به من تلقین شده بود، آرامش مخصوصی در خودم حس میکردم•|