2777
2789
عنوان

داستان کسایی که همو خیلی دوست داشتن ولی به هم نرسیدن

| مشاهده متن کامل بحث + 154 بازدید | 24 پست

از۱۴سالگی دوستش داشتم و ۱۶سالگی باهاش دوست شدم یه دل نه صد دل عاشق هم شدیم ، بخاطر من سربازی نرفت، بخاطرمن همه کاری کرد وتو سن ۱۸سالگی اومدخاستگاریم و خانوادم قبول نکردن ، باهم تصمیم گرفتیم فرار کنیم ولی نشد😬😑 ی کلی کتک خوردم از داداشم و بابام و دراخرهم خانوادش اومدن ی جنگ بزرگ به راه انداختن ک راضی ب این امرنیستن ۱سال بابام منو تو خونه حبس کرد و نذاشت دانشگاه برم و میخواست ب پسردوستش شوهرم بده ک مثل خودشون معتاد و به درد نخور بود و تو یه هفته ۳تا خاستگاربرام اومد منم ب عشقم زنگ زدم و گفتم من دارم شوهرمیکنم و واقعاهم شوهر کردم🥺 اون فکر کرد شوخیه ولی واقعی بود 😭 من الان ۳۲سالمه و ۱۳ساله ازدواج کردم و اون هم ۴۰ ساله و هنوز مجرده ....

سالها دویدم ولی به مقصد نرسیدم ..... برای همه منتظرها و من دعاکنید ....

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



از۱۴سالگی دوستش داشتم و ۱۶سالگی باهاش دوست شدم یه دل نه صد دل عاشق هم شدیم ، بخاطر من سربازی نرفت، ب ...

امیدوارم خدا به دل هر دوتامون آرامش بده 🖤

ماهی او  :) ...   دلتنگ او ...   
چطوری تونستی با نبودنش کنار بیای ؟

اوایل سخت بود خیلی زیاد به خصوص اینکه ما فامیل بودیم و مدام باید باهم رو در رو می‌شدیم

من خیلی چیزا ازش یاد گرفتم منو با دنیای کتاب و نقاشی آشنا کرد بهم یاد داد دوام بیارم حامی و حمایتگر بود انسانیت مهم ترین قانونش بود من همیشه و همیشه قدردانش هستم ما هر دو پذیرفتیم گاهی بخاطر منطق بخاطر بقیه اعضای خانواده روی خواستمون چشم بپوشیم یاد گرفتیم لزوما چرخ زندگی رو فقط خواستن ما نمیچرخونه

از سرزنش دوست تا مضحکه دشمن /تاوان تو را می‌دهم هر روز 

داستان خودمه 

یه سال قبل از اینکه ازدواج کنم منو دیده بوده و خوشش اومده بود از من ولی چون سنش کم بود فکر میکرد یه حس زودگذره تا اینکه من ازدواج می کنم و میشم زن برادرش و تازه اون موقع میفهمه که چه بلایی سرش اومده 

و سه سال بعدش که من جدا میشم بعد از چند ماه بهم ابراز علاقه می کنه و همین داستانو برام میگه ولی من قبول نمی کنم و اینقدر اومد و رفت کادو پیغام فرستاد که منم عاشقش شدم که نباید میشدم ولی بازم روی خوش نشون ندادم جز یه بار که در نطفه خفه کردم 

ما هیچوقت با هم دوست نشدیم ولی خودم میدونم چه قدر دوسش دارم و اینکه هیچوقت بهش نمیرسم 

با اینکه اون گفته قید خانوادشو میزنه ولی نمی تونم 😔😔

کاربر قدیمی هستم و کاربری قبلیم ترکیده 😞 از اونجایی که اخلاقم شبیه جوجه تیغی هست این نام را برگزیدم از میان 

داستان خودمه یه سال قبل از اینکه ازدواج کنم منو دیده بوده و خوشش اومده بود از من ولی چون سنش کم بود ...

به نظر نظار به خاطر هر دیگران کسی رو که دوستش داری رو از دست بدی

یه دفعه به خودت میای و میبینی دیگه هر کاری کنی نمیتونی به دستش بیاری...

ماهی او  :) ...   دلتنگ او ...   
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792