2777
2789

من ازدواج کردم یه بچه ۸ ساله دارم ...به مدت ۱۰ سال کنار خانواده خودم زندگی کردیم یعنی با مادرم و برادر خواهرام همسایه دیوار به دیوار بودیم ..طی این ۱۰ سال خیلی اذیت شدم ..بچه های خواهر برادرام رو خیلی محل نمیدادم که زیاد نیان خونمون چون شوهرم دوست نداشت ...فقط خواستم زندگیم حفظ بشه ...اینم بگم اینکه رفتیم کنار مادرم برای زندگی ..نقشه ی مادرم و پدر شوهرم بودکه میشد  داییم، و ما اصلا نمیخواستیم تو اون روستا و کنار اونا زندگی کنیم ...و مجبور شدیم ...و اینم بگم خانواده خودم هم خیلی اذیتم کردن این سالا ...حالا بعد عمری خونمون رو با بدبختی فروختیم و اومدیم شهر شوهرم زندگی کنیم ...اما حالا که میبینم شوهرم چقد برادر زاده هاشو تحویل میگیره خیلی زورم میاد ...دست خودم نیست ...اینم بگم که با خانواده برادرش هم قهریم و شوهرم هم به خاطر من هیچ کدوم از مجلساشون رو شرکت نکرده و خیلی پشتمه همیشع...به من بگید چه رفتاری بکنم ...

خیلی وقته که زندگی کردن رو فراموش کردم ، خیلی وقته که خنده برام شده آرزو ، یادمه از وقتی که پسرکوچولوم به دنیا اومد نتونستم براش درست مادری کنم ..من شرمنده اونم  ..و برای خدا بندگی نکردم..من بیمارم ..کاش ته دلت فقط بگی خدایا شفاش بده ...شاید خدا ، صدای منو از زبون تو شنید ...شاید من رو به زندگی برگردوند ..و من از کسی که  نمیشناسمش ولی زندگیمو مدیون دعا و دل مهربونشم  تا ابد ممنونم...

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

همونطوری ک با بچه های خونواده خودت رفتار کردی با اینام رفتار کن

وقتی حوصله اونا رو نداشتی قاعدتا بگو بچه بچس حوصله اینارم ندارم دیگه

نمیدونم


💙عاشق خودمم💋... از من فقط یدونه تو دنیا هست
مساوی هستین بنظرم

تو رو خدا بیشتر راهنماییم کن ....همینطور که اون پشتمه ...منم همیشه پشتش بودم ...الان چه غلطی کنم

خیلی وقته که زندگی کردن رو فراموش کردم ، خیلی وقته که خنده برام شده آرزو ، یادمه از وقتی که پسرکوچولوم به دنیا اومد نتونستم براش درست مادری کنم ..من شرمنده اونم  ..و برای خدا بندگی نکردم..من بیمارم ..کاش ته دلت فقط بگی خدایا شفاش بده ...شاید خدا ، صدای منو از زبون تو شنید ...شاید من رو به زندگی برگردوند ..و من از کسی که  نمیشناسمش ولی زندگیمو مدیون دعا و دل مهربونشم  تا ابد ممنونم...
هیچی چیو میخوای تلافی کنی؟زندگیت و الکی تلخ نکن در حد نرمال هم رفت و امد کن و سخت نگیر

آره همه زندگیم به باد رفت به خدا

خیلی وقته که زندگی کردن رو فراموش کردم ، خیلی وقته که خنده برام شده آرزو ، یادمه از وقتی که پسرکوچولوم به دنیا اومد نتونستم براش درست مادری کنم ..من شرمنده اونم  ..و برای خدا بندگی نکردم..من بیمارم ..کاش ته دلت فقط بگی خدایا شفاش بده ...شاید خدا ، صدای منو از زبون تو شنید ...شاید من رو به زندگی برگردوند ..و من از کسی که  نمیشناسمش ولی زندگیمو مدیون دعا و دل مهربونشم  تا ابد ممنونم...
عروس داییت شدی و با اون یکی پسر داییت قهری و الان میگی چیکار کنم؟روابط رو مدیریت کن

عزیزم اون پسر داییم با زنش پدرمو در اوردن ...وقتی حامله شدم تهمت بدی زدن بهم و کلا جنگ بزرگی راه افتاد

خیلی وقته که زندگی کردن رو فراموش کردم ، خیلی وقته که خنده برام شده آرزو ، یادمه از وقتی که پسرکوچولوم به دنیا اومد نتونستم براش درست مادری کنم ..من شرمنده اونم  ..و برای خدا بندگی نکردم..من بیمارم ..کاش ته دلت فقط بگی خدایا شفاش بده ...شاید خدا ، صدای منو از زبون تو شنید ...شاید من رو به زندگی برگردوند ..و من از کسی که  نمیشناسمش ولی زندگیمو مدیون دعا و دل مهربونشم  تا ابد ممنونم...
تو رو خدا بیشتر راهنماییم کن ....همینطور که اون پشتمه ...منم همیشه پشتش بودم ...الان چه غلطی کنم

 تو خودت میگی از خانوادت دل خوشی نداری زیاد پس اونطور هم عذاب وجدانی بابتشون نداری 

شوهرتم ک میگی ب حرفته و رعایتت میکنه بنظرم اگه دیگه خیلی ناراحت شدی یبار درست ها نه با جیغو اینا بگو ناراحتم من بخاطر تو به اون طفل معصوم ها روی خوش نشون نمیدادم اما بنظرم سری دردنمیکنه دسمال نبند بیکاری بابا بشین تو خونت زندگیتو کن مسابقه اس مگه

فقط 9 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
عزیزم اون پسر داییم با زنش پدرمو در اوردن ...وقتی حامله شدم تهمت بدی زدن بهم و کلا جنگ بزرگی راه افت ...

توی هر فامیلی کم و زیاد این مسائل پیش میاد 

الان هم بدون شوهرت نزدیک خانواده اش شده و این یعنی کار برای شما سخت میشه

شما با درایت رفتار کن 

پناه دل های هم باشیم 
تو خودت میگی از خانوادت دل خوشی نداری زیاد پس اونطور هم عذاب وجدانی بابتشون نداری شوهرتم ک میگی ب حر ...

مرسی گلم

خیلی وقته که زندگی کردن رو فراموش کردم ، خیلی وقته که خنده برام شده آرزو ، یادمه از وقتی که پسرکوچولوم به دنیا اومد نتونستم براش درست مادری کنم ..من شرمنده اونم  ..و برای خدا بندگی نکردم..من بیمارم ..کاش ته دلت فقط بگی خدایا شفاش بده ...شاید خدا ، صدای منو از زبون تو شنید ...شاید من رو به زندگی برگردوند ..و من از کسی که  نمیشناسمش ولی زندگیمو مدیون دعا و دل مهربونشم  تا ابد ممنونم...
توی هر فامیلی کم و زیاد این مسائل پیش میاد الان هم بدون شوهرت نزدیک خانواده اش شده و این یعنی کار بر ...

یعنی چیکار کنم خب راهنماییم کنید 

خیلی وقته که زندگی کردن رو فراموش کردم ، خیلی وقته که خنده برام شده آرزو ، یادمه از وقتی که پسرکوچولوم به دنیا اومد نتونستم براش درست مادری کنم ..من شرمنده اونم  ..و برای خدا بندگی نکردم..من بیمارم ..کاش ته دلت فقط بگی خدایا شفاش بده ...شاید خدا ، صدای منو از زبون تو شنید ...شاید من رو به زندگی برگردوند ..و من از کسی که  نمیشناسمش ولی زندگیمو مدیون دعا و دل مهربونشم  تا ابد ممنونم...
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792