جلسه اولی بود که بیرون میرفتیم هی میگفت من وضعم خوبه درامدم خوبه بعد دیدم یه شلوار رنگ و رو رفته با کفش هایی که شسته نشدن پوشیدن اومده بعد اینکه انقدر میگف وضعم خوبه انتظار داشتم برا شام ببره بیرون یا حداقل یه جای خوبی ببره دیدم از جلوی مجتمع خرید که پر از کافه و رستورانه گذشت منو برد یه جای ارزون بعد فکر کردم حداقل شام رو میخره دیدم اصلا نگفت غذا سفارش بده از همون اول هم میگفت بریم کافه منم دیدم تو منو فقط چای هست اون و سفارش دادم برا خودش هم قلیون سفارش داده داره جلوی من میکشه بعد برگشته میگه یه سال با هم حرف بزنیم بعد عقد کنیم بعد میگه عکست و میتونم بگیرم قیافت یادم میره والا برای همه خواستگار میاد برا منم اینجوریش میاد شانس ندارم ازدواج نکنم سنگین ترم