از من تو خیابون خواستگاری شد یعنی مادرشون منو دیدن از من خیلی خوششون اومده بود اول گفتم نه ولی شرایط پسرش و که گفت من دوست داشتم عکس پسرشونم دیدم دیگه شماره خونمونو دادم اومدن و کمتر از ۱ ماه دیگه جشن نامزدیه و الان تو مرحله ی اشنایی هستیم
و واقعا خوبه شرایط مالیش که عالییییی
واسه تولدم دوتا ۱۰ تومن فقط برای جشن و عکاسی داد اونم دو نفره بازم خودش تولد گرفت خودش برام گوشی گرفته خانوادش یه ست گوشواره و گردنبند طلا
هروقت میاد به دیدنم محاله گل و کادو نخریده باشه انقدر با شعوره و شخصیته که خدا میدونه
جدا ازینا به شدت با اخلاقه هم خودش هم خانوادش
من زیاد ازین جور خواستگارا داشتم تو مطب دکتر عروسی مهمونی ولی همه رو رد میکردم
بعضیا واقعا خوششون میاد تو نگاه اول نمیشه انکار کرد