منو دوس پسرم ۴ساله دوستیم و خیلی همه جوووره مایه و مرام و معرفت گذاشتیم برای هم
دیشب بعد سال ها اومدن خاستکاریم اون تبریزع و من تهران
مهریه رو از اولش مخالف بود چون داداشات خودش جدا شدن
گفته بودیم بین خودمون ۱۱۴ تا سکه من صدتاشو میبخشم چهار ده تا بمونه قبول کردیم اینو حرف زده بودیم
پسره ام خونه نداره کار معمولی داره خونه نمیتونه بخره ماشینشم پرایده عروسی ام نمیتونه بگیره
من حیلی دوسش دارم ولی دیشب باباش میگف رسم ما ۱۴ تاست ک آخرش شد ۶۰تا
بعد بابام داشت میگفت من رو دخترم حساسم و اینا یهو مادر پسره ساکتتت بود واقعا صداش و نشنیده بودم یهو با حالت بدی گفت چقد تعریف میکنی دخترا التماس پسر منو میکنن تبریزی ها تز هرجایی دختر نمیگیرن وای خیلییییییییی ناراحت شدم ازش چون میدونه پسرشو دوس دارم اینکار و کرد .
بعدم زمان بابای من شیربها بوده نصف جاهاز بابای من داده
راجب جهاز حرف شد بابام گفت چوب و یخچال و لباس شویی و تلویزیون با پسره بقیش با دختر ..الان پسره ب من میگ هم مهریه زیاده هم میگن تبریز رسمه کل جاهاز و دختر باید بده ..((البته خانوادش کفتن ))
من با تبریز کاری ندارم هر رسمی داره برا خودش داره
سه تیک از نظر من برقی ها با پسره تو با رسم من باید بری جلو نه من ب رسم تو
پیام هاتون و میخونم دونه دونه نظر بدین بهم