قبل ازدواجم میرفتم سرکار چهار پنج سال بی منت پول خودم رو استفاده میکردم
چند ماهه عقد کردم شهر دیگه دیگه نمیتونم برم سرکار تو دوره ی عقدم نامزدم میگه فعلا تا موقعی که خونه خودمون نرفتیم خرجی نمیتونم بدم ، پول مامان و بابامم که منت شده برام
یه دفتر خریدم کلی حرف شنیدم یکم خوراکی خریدم کلی منت شنیدم
خواستم شروع کنم دسر و کیک درست کنم بدم کافه ها مامانم گفت چشمت افتاده به شکر و ارد نمیزارم
شدم غریبه تو خونه ی خودمون...
مامانم میگه تو و شوهرت چشمت تو پول ماست