بعد شوهرم امشب سرکار. الان مادر شوهرم زنگ زد جواب ندادم رد زدم یعنی نمیام ( خالمه) راحتیم.
پدرشوهرم یکساعت پیش رفت میوه بخره بهم گفت مهمون شب نشینی میاد توام بیا بالا منم گفتم از شیش صبح بیدارم خستم .
الانم برقارو خاموش کردم اومدن نفهمن برقا روشن بگن خونم
بعد پدرشوهرم بعد چند دیقه الان دوباره پیام داده بیا بالا
یچیزی بگم زنه خیلی حسوده سوال بیجا راجب درسم و شوهرم میپرسه فضوله خوشم نمیاد برم بالا پیشش اگه آدم بود میرفتم از بچه هاشم بدم میاد خودشونو میچسپونن بمن
من موندم هی میگن بیا بالا چه توقعی دارن شاید من خستم حوصله ندارم .. ولی شام گفتن بیا رفتم خوردم یکم نشستم بعد اومدم خونم
اگه شوهرم خونه بود قطعا میرفت بالا منم میرفتم دیگه .