بچه ها بهتون بگم که شوهرم با دامادشون قهره این قهری دو طرفه هست بعد تمام فشار ها رو شوهرمه که بره منت کشی کنه و آشتی کنه
بعد خلاصه رفت و آمدی نیست
ولی خواهر شوهرم سه بار اومده خونمون بعد رفتارش باهام خوبه خدایی دوستیم باهم هم سن هم هستیم و تولدم هم یادش بود برام تولد گرفت ( اینم بگم منم تولدش رو یادم بود اولین نفر تبریک گفتم ولی خوب نگرفتم تولد براش)
بعد خلاصه ما خوبیم ولی بعد دعوای شوهرم من نرفتم خونشون تصمیم دارم یه روز مهمونی برم یبار هم گفتم مهمون داشتن نرفتم ولی روم نمیشه شام و ناهار که دعوت میکنه برم وقتیکه شوهرم نیست
چون اونا با مادر شوهرش اینا یکی هستن تو واحد کنار همن غذاخوردنشون هم باهمه
خلاصه روم نمیشه برای شام ناهار برم
بعد الان مادر بزرگ شوهرم بیاد خواهر شوهرم بر میداره شام دعوتش میکنه مارو هم دعوت میکنه شوهرم باز نمیاد
بحثش میشه با خانوادش
مادر بزرگ پیرش رو هم که تنها نمیفرستند بره
من مجبورم باهاش برم
اه دوست ندارم 😭
دعا کنین تشریفش نیاد