یدونه دیگه هم بود پسر نشست کنارم که صحبت کنیم یه مقدار نزدیک بود
حرف که میزد من با دقت سرتاپاشو نگاه میکردم
دیدم چقدر سفیده ، سفید معمولی نه ها سفید عجیب که خیلی کمن😅
موهای دستش از بوری مشخص نبود
بعد یه نگاه به ضخامت موی دست خودم کردم یه نگاه به دست اون
در نهایت به خاطر پرو بودنش جواب رد دادم چون همون جلسه اول می گفت میشه دستتون رو بگیرم؟
😨
منی که خاستگار آخوند برام اومده بود و بزوووور میگفتن پسر ما شمارو دیده که چادری و مذهبی هم هستی و عزاداری هم شرکت کرده بودی فلان جا.
در صورتی که من اصلــــــــــــا چادری نبودمو و اونجایی که میگفتن رو هم اصلا نمیشناختم. هرچقدر هم من و مامانم میگفتیم اشتباه گرفتید قبول نمیکردن آخر سر بعد دو ساعت بحث مامانم گفت دختر من نامزد داره و آخر هفته قرار عقد و عروسی رو میخوایم مشخص کنیم و رفتن😑😂
واییی من دوران مجردی چندتا داشتم یکیشون می‌گفت من ارزن که حرف زیاد میزنه می‌پرسه خوشم نمیاد بخدا الان من ساکت بودم ها یا یکی اومد گفت من برم کی بیام نشستم خونه اصلا سوال نکن بخدا یعنی حیرون مونده بودم چی بگم یکی بود مامانش گفت ما باید عروسمون همه چی بلد باشه بپزه یکی جالب تر ازهمه بود آقا پسری که اومد هی رفت الکی شرط الکی گذاشتن عموهایم برادران براش آخرش داداشش گفت نمیشه ماشین سنگین به اسم دخترتون نذاریم عموم میدونست من نمی‌خوام گفته نه نمیشه
من رفتم هودی پسر ونه جلف زشت داداشم رو با ی شلوار گشاد پاره پوره پوشیدم بعد مو هام رو آشفته کردم بدون هیچ کرم و لوازم آرایشی و از شانسم چند روز قبل پریود بود صورتم چندتا جوش مجلسی زده بود که خیلی داغون تر شدم رفتم بدون لبخند و مو باز جلوشون نشستم سلام دادم ( خانوما فقط بودن آقایی نبود ) بعد اصلا حرف نزدم ۵ دقیقه بعد همینجوری پاشدم رفتم تو اتاق نشستم شروع کردم تست کنکور زدن بددن هیچ استرسی بعد که رفتن رفتم دیدم نیستن قه قه زنان رفتم چای بیارم با شیرینی بخورم ( اونا میدونن ما سن ۱۸ اینا ازدواج نمیکنیم اومدع بودن که بابام منو تحت فشار بزاره تازه ازمن ۱۲ سال بزرگتر بود) قیافه و پول داشت ولی فرهنگ و طرز فکر پوسیده عقل ۷ دولت ازاد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز