دو شب پیش داشتیم درمورد به نام زدن خونه حرف میزدیم منم داشتم تعریف میکردم که فلانی به نامشه به من گفته چرا تو نگفتی منم گفتم برام مهم نبود یهو شوهرم گفت من اگه خونه به نام خودم باشه خیالم راحت تره. انگار که یه تیر به قلبم نشست من بارها بهش حسن نیت و دوست داشتنم رو ثابت کردم هرچی فکر میکنم چرا اینجوری گفت نمیتونم دلمو اروم کنم اخرم گفتم این خونت بشه ده تا قصر و ماشینت بشه یه گاراژ نمیخوام اسمم پای هزارتومنشم باشه بذار زیر سرت بخواب خیالت راحت باشه. حال روحیم داغون شده اخه همیشه فکر میکردم دوستم داره