پدر و مادرم جدا شدن
مادرمم یه یه جای دور یه شهر دور کار میکنه یعنی
یه داداش نوجونم دارم با پدرم زندگی میکنه ۲ ساله با پدرم قبلش پیش مادرم بوده همیشه
مادرم ۱ ماه یه بار میاد ۱۰ روز میمونه پیشش و میره
مجبوره چون شاغل خودش خرج خودشو در میاره
بعد من هیچوقت نرفتم خونه پدرمو تمیز کنم 😖
حس بدی دارم ولی نمیتونم برم یه جورایی از هیچکدومشون خوشم نمیاد
بعد دلم برای داداشم میسوزه
قبل بارداری گاهی اوقات ۲ هفته یه بار دعوتشون میکردم یا ۲ یا ۳ بار فقط غذا بردم براشون و داداشمم اخر هفته ها میبردیم بیرون با خودمون و همیشه براش غذا اینا درست میکردم
اما حس خیلی بدی دارم از وقتی باردارم ۲ ماه یا ۳ ماهه اصلا حال ندارم هیچ کاری کنم ۱ بار غذا درست کردم بردم واسشون
مامانمم زنگ میزنه میگه اخر هفته ها یا دعوتشون کن یا برو پیششون داداشت تنهاس یا فردا برو ظهر یه چیزی واسشون درست کن تنبل نباش
من تو خونم چند هفتس همش غذای بیرون میخورم
کارای خونم شوهرم همش کمک میکنه حال هیچی ندارم هی میخوابم
از یه طرفم عذاب وجدان دارم اگه نرم
حالمم بهم میخوره از آشپزی اینا
به نظرتون من خیلی کثیفم اگه نرم؟
😑
به نظرتون دختر بی رحم و بیخیالیم؟
راستش میرمم اونجا وقتی برمیگردم دلم میگیرا گاهی گریه میکنم دلم میسوزه برای زندگی بابام و تنهاییش و تنهایی های داداشم
خونه ی زیر زمین و اینا 😔
بخاطر همون زیاد من نمیرم اونجا حالم بد میشه دلم میگیره
نمیدونم از خودم بدم اکمده مامانم میگه تنبل نباش 😭
خیلی بی عرضم نه؟